۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

پرفسور محسن هشترودي

پرفسور محسن هشترودي رياضي دان برجسته و مشهور در 22 آذرماه سال 1286 شمسي در شهر تبريز و در خانواده‌اي فرهيخته و مذهبي کودکي به دنيا آمد که او را محسن نام نهادند. پدرش همچون اکثر آذريها مردي بود کوشا و با همت که چهارده سال در نجف اشرف تحصيل کرده بود.

يک روحاني وارسته و پرهيزگار که چون از نجف به تبريز برگشت اشراف و اعيان شهر براي او هداياي بسيار فرستادند و او که انساني وارسته بود تمام هديه‌ها را پس فرستاد حتي هديه صولت السلطنه را رد كرد. او در کنار ستارخان سردار ملي به مبارزه پرداخت و در دور اول و دوم به نمايندگي مردم تبريز به مجلس شورا رفت .

حاصل زندگي پر بار پروفسور هشترودي را نمي‌توان به سادگي با معيارهاي کمي قياس کرد، وي طي سالهاي استادي خود شاگردان برجسته‌اي تربيت نمود که هر کدام راه او را پيش گرفتند و مايه سر بلندي ملت ايران شدند. حاصل شصت و نه سال زندگي پر ثمر علاوه بر کارهاي فرهنگي، علمي و مديريت هاي فرهنگي، مقاله‌ها و کتابهاي بسياري است، که مشهورترين آنها به قرار زير است:

• نظريه اعداد
• دانش و هنر
• تمرينهاي رياضيات مقدماتي
• سايه‌ها
• سير انديشه بشر
• LES CONNEXIONS NORMAL AFFINES ET WEYLIENNES
• SUR LES ESPACES DE RIMANN DE WEYL ET DE SCHOUTEN

سالشمار زندگي پرفسور دکتر محسن هشترودي:

1286- تولد در شهر تبريز مصادف با بيست و دوم آذرماه.
- عزيمت و مهاجرت دائمي به تهران بهمراه خانواده، چهل روز پس از تولد.

1292- شروع به تحصيل در مدرسه سيروس و ادامه تحصيل در مدرسه اقدسيه.

1299- شروع به آموزش زبان فرانسه در سن 13 سالگي.

1300- ادامه تحصيل در مدرسه دارالفنون از کلاس هشتم به بعد.

1304- اتمام دوره دبيرستان در دارالفنون.

1307- اعزام به اروپا براي تحصيل در رشته پزشکي از طرف وزارت فوائد عامه.

1308- انصراف از تحصيل در رشته پزشکي و بازگشت به ايران.
- ورود به دارالمعلمين مرکزي. ( دارالمعلمين مرکزي بعدها دانشسراي عالي و سپس دانشگاه تربيت معلم ناميده شد ).

1311- فارغ التحصيلي از دانشسراي عالي با درجه ممتاز و به عنوان شاگرد اول.
- عزيمت به کشور فرانسه بهمراه دومين گروه فارغ التحصيلان.

1312- کسب امتياز اول در امتحانات آناليز عالي در پاريس.
- اخذ دومين ليسانس خود در رشته رياضي از دانشگاه سوربن در مدت زمان 2 سال.

1315- راهنمايي و تصويب رساله دکتراي توسط رياضي دان نامدار( الي کارتان ).
- اخذ مدرک دکتراي دولتي ( راتا ) بهمراه دکتر محمد علي مجتهدي.

1316- آغاز تدريس رياضيات، هندسه، حساب و آناليز در دانشکده ادبيات، علوم و دانشسراي عالي.

1320- اخذ رتبه استادي تمام در دانشسراي عالي.

1321- اخذ کرسي مکانيک تحليلي گروه آموزشي رياضي دانشگاه تهران.
- پذيرش رياست اداره تعليمات متوسطه اداره فرهنگ تهران.
- دريافت امتيازهفته نامه (( نامه کانون ايران )) از شوراي عالي فرهنگ.

1322- حضور فعال در اعتراض و اعتصاب استادان و دانشجويان دانشگاه تهران براي استقلال دانشگاه از وزارت معارفه.

1323- ازدواج با خانم "رباب مديري" ( تولد دو فرزند دختر و يک پسر).
- انتشار رساله تحت عنوان مسئله مليت.

1325- راه اندازي و هدايت مجمع فلسفي با عضويت اشخاصي چون امير حسين آريان پور، ابوالحسن فروغي، حسينعلي راشد و ...

1326- پذيرش استادي راهنماي رساله دکترا ( الکساندر سمباد آبيان ) با عنوان هندسه ترسيم فضاي چهار بعدي.
- انتشار رساله علمي در باب التصاقهاي ناهنجار به زبان فرانسه.

1329- حضور در کنگره بين المللي رياضي دانان هاروارد به عنوان نماينده دانشگاه تهران.
- عضويت در موسسه مطالعات پيشرفته دانشگاه پرينستون آمريکا به درخواست رياست دانشگاه پرفسور اوپن هايمر.
- تدريس در ترم پاييزه دانشگاه هاروارد.
- انجام مصاحبت و گفتگوهاي پي در پي با انشتين در اين ايام.

1330- بازگشت به ايران و قبولي مسئوليت رياست دانشگاه تبريز بمدت يکسال.

1332- حضور در کنگره بين المللي رياضي دانان آمستردام بعنوان نماينده دانشگاه تهران.
- چاپ مجموعه اشعار خود تحت عنوان (( سايه ها )).

1335- ايراد سخنراني در کنگره طوسي در دانشگاه تهران.
- ميزباني چند روزه از رياضي دان برجسته مقيم آمريکا( زاريسکي ) در منزل خود.

1336- حضور در کنگره بين المللي رياضي دانان زبان لاتين در شهر نيس فرانسه.
- انتخاب به رياست دانشکده علوم براي يک دوره 3 ساله از طرف شوراي استادان دانشکده.
- عدم پذيرش پيشنهاد رييس موسسه تحقيقاتي ( کالج دو فرانس ) مبني بر همکاري.
- سخنراني در باب ( تجسم و تصوير ) به دعوت بديع الزمان فروزانفر نايب رييس انجمن ايراني فلسفه و علوم انساني دانشکده معقول و منقول.
- ايراد سخنراني در کنگره آزادي و فرهنگ تحت عنوان (( تاثير علوم در ادبيات و هنر )).
- چاپ متن سخنراني استاد در کتاب سفينه غزل و تجديد چاپ هاي متعدد.
- تلاش بسيار و مستمر براي تصويب تبصره الحاقي به قانون استخدام مهندسان و فارغ التحصيلان رشته هاي علوم.
- ارائه طرح و پيشنهاد تاسيس کانون فارغ التحصيلان دانشکده علوم.
- هدايت سازمان صنفي دانشجويان و عهده داري مسئوليت آن به مدت 3 سال.

1337- حضور در کنگره بين المللي رياضي دانان در شهر ادينبورگ انگلستان و گفتگو با بزرگاني مثل برتراند راسل.

1338- عضويت در انجمن اتحاديه بين المللي فضا به پيشنهاد رئيس انجمن.
- راه اندازي دوره فوق ليسانس رياضي در ايران.

1340- قبول عهده داري رياست هيات تحريريه نشريه فرهنگي، علمي و هنري کتاب هفته با همکاري منوچهر آتشي و احمد شاملو.
- چاپ مجموعه مقالات در زمينه هاي ادبي و مباحث کلي علمي تحت عنوان (( دانش و هنر )).

1343- حضور در کنگره بين المللي ژئومتري در صوفيه.

1347- ارائه پيشنهاد تشکيل انجمن رياضي و انجمن معلمان رياضي به مفهوم عام به مدير مجله يکان.

1348- بازنشستگي پس از 31 سال استادي تمام وقت از دانشکده علوم بنا به پيشنهاد و تقاضاي خودش.
- قبولي پيشنهاد رياست کانون فضايي ايران.
- انتصاب بعنوان رياست هيات امناء و شوراي نويسندگان مجله فضا.

1349- حضور در اولين کنفرانس رياضي کشور.
- اخذ لوح استاد ممتازي دانشگاه تهران.
- عضويت در هيات امناء مدرسه عالي علوم اداري و بازرگاني قزوين وابسته به وزارت علوم و آموزش عالي بمدت 3 سال.

1350- حضور در دومين کنفرانس رياضي کشور.

1351- حضور در سومين کنفرانس رياضي کشور.
- ايراد سخنراني در کنگره تحقيقات ايراني در دانشگاه تهران.

1352- در گذشت نابهنگام دختر بزرگش در فرانسه.
- اعزام همسرش به آلمان براي درمان و دوري از وي.

1355- افزايش تالمات روحي و جسمي ناشي از بيماري همسر و فوت فرزند.
- بر اثر ايست قلبي در 13 شهريور ماه جان به جان آفرين تسليم و در 17 شهريور از مسجد دانشگاه تهران تا بهشت زهرا تشييع و اينچنين جاودانه شد.

روحش شاد و قرين رحمت باد.

از بيانات دکتر هشترودي:

دانش در جست و جوي چيزي است كه هست ولي هنر در پي آفرينش چيزي است كه نيست. اگر هنرمند امروز سرسام زده به نظر مي آيد، به دليل آن است كه گناه ناخواسته دانش را معصوم ديگري كه همان هنرمند است، بايد با اشك چشم تائيد كند.
دكارت مي گويد: مي انديشم پس هستم.
من مي گويم: هستم پس مي انديشم.

تهيه و تنظيم : محمد شکراله زاده

http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100956776814

مجتبی مینوی

استاد مجتبي مينوي در 19 بهمن ماه سال 1282 در شهر سامرا بدنيا آمد . پدرش شيخ عيسي شريعتمداري طلبه فاضلي بود که در سامرا نزد ملا محمد تقي شيرازي به تحصيل علوم ديني مشغول بود و در سال 1290 به درجه اجتهاد نايل آمد. استاد مينوي در سن 9 سالگي بهمراه خانواده به تهران عزيمت و در مدارس تهران به ادامه تحصيل ادامه داد و سپس در دارالفنون تحصيل و در سال 1329 ه.ش به تحصيل در دارالمعلمين پرداخت.

مينوي در مدت اقامت ده ساله در انگلستان زبان انگليسي را بخوبي فرا گرفت و علاوه بر يادگيري زبان پهلوي تدريس در دانشگاه آکسفورد را شروع کرد و به تصحيح متون قديمي و جمع آوري نسخ و متون قديمي ايران پرداخت .

استاد مينوي در زماني که به عنوان رايزن فرهنگي ايران در ترکيه مشغول بود موفق به بررسي 12000 جلد کتاب خطي موجود در کتابخانه هاي اين کشور شد و از بسياري از اين نسخه هاي خطي عکسبرداري و به تهران فرستاد.

استاد ايرج افشار در باب تجسس مينوي در کتابخانه هاي ترکيه مي گويد : " در کتابخانه هاي آن کشور سه شخص عالم بيش از هر کس ديگر از سر حوصله و تجسس به جستجوي علمي و دقيق پرداخته اند و آن سه نفر عبارتند از : هلموت ريتر آلماني ، احمد آتش ترک و استاد علامه بزرگوار و نادر المثال مجتبي مينوي ايراني که روانش شاد باد .

سالشمار زندگي استاد مجتبي مينوي:

1282- تولد در 19 بهمن ماه، شهر سامرا .

1286- شروع به تحصيل در مکتبخانه به اصرار خودش در سن 4 سالگي .
- ختم قرآن کريم قبل از اتمام اولين سال حضور در مکتبخانه .

1287- شروع به تحصيل در مدرسه شهر سامرا در سن 5 سالگي .

1290- کسب درجه اجتهاد توسط پدرش از محضر ميرزا تقي شيرازي .
- بازگشت به ايران به اتفاق خانواده .
- اتمام حفظ کامل قرآن کريم در سن 8 سالگي .

1291- ادامه تحصيل در مدارس امانت و افتخاريه .
1298- عزيمت به رشت به همراه خانواده در پي انتصاب پدر به رياست عدليه رشت .
- شروع بکار محرري (( منشي گري )) در عدليه براي کمک به اقتصاد خانواده .

1299- شروع به تحصيل در دارالمعلمين .

1302- بازگشت به تهران در پي اشتغال پدر در مجلس شوراي ملي .
- استخدام در مجلس شوراي ملي به عنوان تند نويس بمدت 2 سال .
- شروع به آموزش زبان پهلوي در محضر پرفسور هرتسفلد آلماني .

1307- تصحيح و چاپ ديوان ناصر خسرو .
- عزيمت به فرانسه در پي تاسيس دفتر سرپرستي محصلين در سفارت ايران و انتصاب بعنوان معاونت دفتر مذکور .
- بازگشت به ايران پس از چند ماه در پي بروز اختلاف ميان وي و رئيس دفتر مذکور .
- انتصاب به رياست کتابخانه معارف که بعدا به کتابخانه ملي تغيير نام داد .
- آشنايي با علامه قزويني و آموزش روش نقد تحقيقي نزد وي .

1308- عزيمت به لندن براي اشتغال در دفتر سرپرستي محصلين در سفارت ايران .
- تکميل آموزش زبانهاي انگليسي و فرانسوي و آشنايي با مستشرقين بنام اروپايي در پي اقامت 3 ساله در اروپا .
- وارونه جلوه دادن مطالب کتاب توسط حسودان و بد سگالان نزد رضا شاه و دستور توقيف و جمع آوري آن بدستور شاه .
- قطع حقوق وي از جانب وزارت معارف بدستور رضا شاه .
- ادامه اقامت اجباري در اروپا بمدت 15 سال .

1310- تصحيح " سياستنامه " با همکاري آقاي خلخالي .

1311- نوشتن و انتشار " نامه ي تنسر " .

1312- بازگشت به ايران و اقامت چند ساله .
- تصحيح " نوروزنامه " تاليف خيام نيشابوري .

1313- حضور در کنگره بين المللي هزاره فردوسي در تهران .
- ترجمه و چاپ کتاب " وضع ملت، دولت و دربار ايران در دوره ساساني " نوشته پرفسور آرتور کريستين دانمارکي .
- عزيمت به انگليس بمنظور پژوهش هاي فرهنگي پس از انتشار آخرين اثرش .

1314- تصحيح داستان ويس و رامين فخرالدين اسعد گرگاني .

1318- انتصاب بعنوان رياست دبستان ايرانيان در ترکيه .

1319- عزيمت به انگليس و اقامت در شهر لندن .

1320- رفع توقيف از کتاب " وضع ملت، دولت و دربار ايران در دوره ساساني " و عرضه در بازار .
- تصحيح " رساله در امر ماليات " تاليف خواجه نصيرالدين طوسي با همکاري ولاديمير مينورسکي .

1328- دعوت بکار از سوي دانشگاه تهران و بازگشت به ايران .
- تدريس بعنوان استاد تاريخ ايران بعد از اسلام در دانشکده هاي ادبيات و الهيات .

1329- اقامت کوتاه در استانبول .
- بازگشت به ايران و تدريس ادبيات فارسي در دانشگاه تهران .

1330- انتصاب بعنوان رايزن فرهنگي ايران در ترکيه بمدت 4 سال.
- حضور در کنگره بين المللي خاورشناسان استانبول .
- شروع به بررسي دوازده هزار جلد کتب خطي موجود در کتابخانه هاي ترکيه .
- عکسبرداري و تهيه ميکرو فيلم از کتب خطي و ارسال به ايران .

1331- تصحيح کتاب " منصفات " اثر افضل الدين کاشاني .

1332- حضور در سمينار بررسي فرهنگ اسلامي در پرينستون .
- انتصاب به عنوان رياست تعليمات عاليه وزارت فرهنگ .

1333- تصحيح " عيون الحکمه " تاليف ابو علي سينا با همکاري يحيي مهدوي .

1335- شرکت در سمينار تمدن غرب از نظر مشرق زمين در شهر ونيز .
- تاليف کتاب " پانزده گفتار " در باب ادبيات اروپايي و تطبيق آنها با ادب فارسي .
- چاپ نتايج سفرها به ترکيه در قالب مقالاتي با عنوان " از خزائن ترکيه " در مجله دانشکده ادبيات تهران در سه شماره متوالي .
- تصحيح کتاب " تحريمه القلم " اثر سنايي غزنوي .

1338- حضور فعال در سمينار مورخان خاورميانه در شهر لندن .

1339- شرکت در کنگره بين المللي هنر و معماري ايران در شهر نيويورک .
- حضور در کنگره بين المللي خاورشناسان در شهر مسکو .
- تهيه فهرست براي نسخه هاي خطي فارسي کتابخانه چستر بيتي .

1343- تصحيح کتاب " کليله و دمنه " ترجمه و انشاي نصرالله منشي.

1344- تصحيح سيرت جلاالدين منکبرتي .

1345- عدم پذيرش دعوت محمد رضا شاه براي حضور در ضيافت دربار .

1346- شرکت در کنگره بين المللي خاورشناسان در شهر ان آربر .
- چاپ کتاب " فردوسي و شعر او " .

1350- تصحيح کتاب " وقفنامه ربع رشيدي " تاليف رشيدالدين فضل الله همداني با همکاري ايرج افشار .

1352- حضور در کنگره بين المللي خاور شناسان شهر پاريس .
- انتشار کتاب " تاريخ و فرهنگ " .

1354- تصحيح کتاب " احوال و اقوال شيخ ابوالحسن خرقاني " .

1355- بستري شدن در بيمارستان بخاطر شکستگي دنده در پي زمين خوردن .
- در گذشت در 7 بهمن ماه و به يادگار گذاشتن کتابخانه اي نفيس با بيش از 25000 جلد کتاب .

1356- بر پايي بزرگداشت وي با حضور دهها تن از دانشمندان برجسته ايراني از طرف دانشگاه تهران .

در مجموع‌، عمر اين‌ استاد گرانمايه‌ تاريخ‌ و ادب‌ فارسي‌ چه‌ در ايران‌ و چه‌ در اروپا در كتابخانه‌ ها و به‌ بررسي‌ و نسخه‌ برداري‌ و تصحيح‌ متون‌ كهن‌ ادبي‌ گذشت‌. استاد مينوي‌ با بهره‌ گيري‌ از تسلط خود به‌ زبانهاي‌ انگليسي‌ ،فرانسه‌ ،عربي‌ و آلماني‌ موفق‌ به‌ تهيه‌ 1000 ميكرو فيلم‌ از اسناد و مدارك‌ خطي‌ فارسي‌ موجود در كتابخانه‌ هاي‌ موزه‌ انگليس، هند، كمبريج‌ ، آكسفورد، ادينبورگ‌ و منچستر گرديد كه‌ اين‌ ميكروفيلم‌ ها امروزه‌ پايه‌ اصلي‌ مجموعه‌ كنوني‌ كتابخانه‌ مركزي‌ و مركز اسناد دانشگاه‌ تهران‌ است‌ و مورد استفاده‌ محققان‌ ايراني‌ و غير ايراني‌ قرار مي‌گيرد.

تهيه و تنظيم : محمد شکراله زاده


منبع : جام جم

http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100897424177


محمدامین ریاحی



محمدامین ریاحی (۱۳۸۸-۱۳۰۲) ادیب، مورخ و شخصیت فرهنگی معاصر ایرانی است. آرا و آثار پژوهشی او در زمینه فرهنگ ایرانی، ادب پارسی، فردوسی و شاهنامه، غزل‌های حافظ، و تاریخ روابط ایران و عثمانی دارای اعتبار خاصی در تحقیقات ایران‌شناسی است.

محمدامین ریاحی در خرداد ۱۳۰۲ در خوی [استان آذربایجان غربی] در یکی از خاندان‌های قدیمی این شهر متولد شد. دوره‌های تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در خوی گذراند. پس از آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال آذربایجان توسط نیروهای خارجی برای ادامه تحصیل به تهران رفت و دوره‌های دانشسرای مقدماتی و دانشسرای عالی را در تهران گذراند. طی دوره تحصیل در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران از درس نسل اول اساتید برجستۀ این دانشگاه از جمله بدیع‌الزمان فروزانفر، عباس اقبال آشتیانی، ملک‌الشعرا بهار، احمد بهمنیار، عبدالعظیم قریب و ابراهیم پورداود بهره گرفت. دوره لیسانس زبان و ادبیات فارسی را در سال ۱۳۲۷ به پایان رساند و در سال ۱۳۳۷ پس از دفاع از رساله دکتری خود به راهنمایی فروزانفر به درجه دکتری در زبان و ادبیات فارسی رسید. به نوشته محمدعلی اسلامی ندوشن، وی «یکی از آخرین کسان از نسل ادبای معتبر بود... که طی شصت سال در صحنه فرهنگ ایران حضور داشت و هرچه نوشت دقیق و قابل اعتماد بود.»


محمدامین ریاحی از سال ۱۳۲۷ که آغاز کار او در فرهنگ بود، دبیر و رئیس دبیرستانهایی در قم، گرگان، قزوین و تهران، رئیس دانشسرای گرگان (از ۱۳۳۰) و استاد دانشگاه تهران (تا ۱۳۵۷) بوده است. او از ۱۳۳۵ به مدت پنج سال عضو هیئت مؤلفان لغت‌نامه دهخدا بود. از سال ۱۳۲۷ عضو هیئت مدیره جامعه لیسانسیه‌های دانشسرای عالی بود. در ابتدای سال ۱۳۴۰ عهده‌دار مدیرکلی وزارت فرهنگ (سابق) شد، و در مدت سه سال در پرتو تجربه‌هایی که طی سال‌های تدریس دبیرستانی از وضعیت نابسامان کتاب‌های درسی داشت، طرح سامان‌دهی و یکنواخت‌سازی کتاب‌های درسی دبیرستانی را بنیاد نهاد. هدف این طرح، خارج ساختن کتاب‌های درسی از میدان رقابت ناسالم ناشران و مؤلفان، قرار دادن کار تألیف و چاپ کتاب‌های درسی دبیرستانی در اختیار وزارت فرهنگ، و تهیه کتاب‌های درسی دبیرستانی با کیفیت مناسب بود. طرح کتاب‌های درسی با وجود مخالفت‌ها و دخالت‌های گسترده ناشران و مؤلفان ذینفع در تهیه و چاپ کتاب‌های درسی، طی چند مرحله به اجرا درآمد، و نهایتا در سال ۱۳۴۲ با تأسیس سازمان کتاب‌های درسی وابسته به وزارت فرهنگ (بعداً وزارت آموزش و پرورش) برای تالیف کتاب‌های درسی جدید، موجبات ارتقای کیفیت آموزش دبیرستانی را فراهم آورد. دکتر ریاحی ضمن چند مقاله در ماهنامه آموزش و پرورش (سال ۱۳۴۲) و نیز در مقاله‌ای با عنوان ماجرای کتاب‌های درسی (۱۳۷۷) شرحی از اقدامات خود در وزارت فرهنگ را در آن دوره آورده است.


دکتر محمدامین ریاحی طی سال‌های بعد عهده‌دار چندین سمت فرهنگی از جمله رایزنی فرهنگی ایران در کشور ترکیه و تدریس در دانشگاه آنکارا (از ۱۳۴۲)، دبیرکلی هیئت امنای کتابخانه‌های عمومی کشور (از ۱۳۵۰)، نیابت ریاست فرهنگستان ادب و هنر ایران، ریاست دانشکده هنرهای دراماتیک، ریاست بنیاد شاهنامه فردوسی (از ۱۳۵۴)، مشاور وزیر فرهنگ و هنر، و وزارت آموزش و پرورش (۱۳۵۷) شد. به نوشته محمدعلی اسلامی ندوشن «گذشته از پژوهش ادبی و تدریس، دکتر ریاحی در مناصب اجرایی نیز خدمت‌های صادقانه‌ای به فرهنگ کشور کرد، چون در سمت رایزنی فرهنگی در ترکیه و سرپرستی بنیاد شاهنامه، و در هر موقعیتی که بود، از کسانی نبود که با ادب فارسی به عنوان یک شغل، یک مقام یا یک وظیفه روبرو می‌شوند، بلکه از کسانی بود که جان و دل در راه آن می‌نهند.»


از مشهورترین تألیفات دکتر محمدامین ریاحی می‌توان به «سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی»، «گلگشت در شعر و اندیشه حافظ»، «تاریخ خوی» و «زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی» اشاره کرد که از نظر اصالت و دقت نظرهای ابرازشده مورد توجه ادب‌شناسان قرار داشته است. آثار دکتر محمدامین ریاحی در حوزه شناسایی و تصحیح متون کهن فارسی، و کوشش‌های او در این زمینه همچون مرصادالعباد، نزهة‌المجالس , شش فصل علاوه بر آن‌که راهگشای پژوهندگان متون فارسی از نظر روش تحقیق و تصحیح بوده، با توجه به یافته‌های تحقیقی ارائه‌شده در مقدمه‌ها و تعلیقات همواره مورد استفاده و استناد پژوهشگران در حوزه‌های ادب و تاریخ و فرهنگ ایران قرار داشته‌است.


فصل مهمی از فعالیت‌های علمی و پژوهشی دکتر محمدامین ریاحی مربوط به شاهنامه و فردوسی بوده است. بنیاد شاهنامه فردوسی بنابر طرح پیشنهادی وی به وزارت فرهنگ و هنر تأسیس شد و او علاوه بر تهیه اساسنامه بنیاد شاهنامه، از ابتدای تشکیل بنیاد در سال ۱۳۵۰ عضویت هیئت امنای آن را داشت. در سال ۱۳۵۴ جانشین مجتبی مینوی در سمت ریاست علمی بنیاد شد. از آن هنگام تا زمان توقف فعالیت در پایان سال ۱۳۵۷ فعالیت‌های بنیاد شاهنامه در زمینه گردآوری نسخه‌های خطی شاهنامه و ویرایش و انتشار بخش‌هایی از متن شاهنامه شتاب بیشتری یافت.در آبان ۱۳۵۶ به دعوت او نخستین مجمع علمی بحث در باره شاهنامه با حضور تعدادی از محققان برجسته در بندرعباس تشکیل شد که برگزیده‌ای از گفتارهای این مجمع تحت عنوان شاهنامه‌شناسی سال بعد منتشر شد. دکتر محمدامین ریاحی در سال ۱۳۶۹ موجبات تجدید چاپ شاهنامه ژول مول را که هنوز از ویرایش‌های معتبر شاهنامه به شمار می‌آمد فراهم آورد و مقدمه‌ای جامع بر آن نوشت. در مقاله «سال‌شماری زندگی فردوسی و سیر تدوین و تکمیل شاهنامه» که در سال ۱۳۷۱ انتشار یافت برپایه اشاره‌های موجود در متن‌های کهن به زندگی فردوسی و نیز با تکیه بر بیت‌هایی از شاهنامه سال‌شماری دقیقی از رویدادهای زندگی فردوسی تا آنجا که منابع امکان می‌داد فراهم آورد. چندی بعد در ۱۳۷۲ یکی از مهمترین پژوهش‌های او «سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی»، مجموعه نوشته‌های کهن درباره فردوسی، شاهنامه و نقد آنها» منتشر شد. در این اثر مرجع، وی با بررسی منابع قدیم فارسی آنچه را با زندگی فردوسی پیوند دارد، همراه با بررسی انتقادی و به ترتیب تاریخی، آورده است. مقدمه جامع این کتاب که خود رساله‌ای در فردوسی‌شناسی است، پرتوهای تازه‌ای بر زندگی فردوسی می‌افکند و دربردارنده آگاهی‌های بسیاری درباره آفریننده شاهنامه است. اما مشهورترین کوشش دکتر ریاحی در راه شناخت شاهنامه و فردوسی، تألیف کتاب «فردوسی: زندگی اندیشه و شعر او» است که اولین بار در ۱۳۷۵ انتشار یافته و به اعتقاد بسیاری از صاحب‌نظران بهترین اثر عمومی در معرفی فردوسی و شاهنامه است.
محمدامین ریاحی


از سال ۱۳۱۸ که اولین مقاله به قلم محمدامین ریاحی در مجله ارمغان به چاپ رسید، طی بیش از شصت سال مقاله‌های تحقیقی متعددی از او در نشریه‌ها، و نیز در یادنامه‌های بزرگان ادب و فرهنگ معاصر ایران منتشر شد. گزیده‌ای از این مقاله‌ها با عنوان چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران در سال ۱۳۷۹ به چاپ رسید. از فعالیت‌های مطبوعاتی او سردبیری هفته‌نامه مهرگان (ارگان جامعه لیسانسیه‌های دانشسرای عالی)، مدیریت هفته‌نامه کیهان فرهنگی (برای معلمان)، ماهنامه آموزش و پرورش (نشریۀ وزارت فرهنگ)، و فصلنامه سیمرغ (نشریه بنیاد شاهنامه) را می‌توان نام برد.


در سال ۱۳۳۷ دکتر محمدامین ریاحی ضمن مقاله‌ای که در مجله یغما انتشار داد، مدفن فراموش‌شده شمس تبریزی را در شهر خوی بازشناسی کرد و طی تحقیقات بعدی با ارائه شواهد تاریخی قطعی، واقع بودن مدفن شمس تبریزی را در این محل به اثبات رساند. از آن پس مزار شمس تبریزی در خوی توسط غالب محققان شناخته شد، و بازسازی محوطه تاریخی مزار شمس تبریزی از دهه ۱۳۷۰ در دستور کار مسئولان قرار گرفت.


دکتر محمدامین ریاحی در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸ در ۸۶ سالگی در تهران درگذشت.


سال‌شمار زندگی

* محمدامین ریاحی در یازدهم خرداد ۱۳۰۲ در شهر خوی متولد شد.

* تحصیلات ابتدایی را در دبستان خسروی و دوره اول دبیرستان را در دبیرستان خسروی خوی گذراند.

* نخستین مقالات تحقیقی او در مجله ارمغان ( سال بیست و یکم ۱۳۱۸) انتشار یافت.

* در مهر ۱۳۲۱ برای تحصیل در دانشسرای مقدماتی از خوی به تهران آمد و در خرداد ۱۳۲۳ دورۀ دوساله دانشسرا را به پایان رساند.

* از مهر ۱۳۲۳ تا خرداد ۱۳۲۷ در دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی در تهران تحصیل کرد و به دریافت دانشنامه‌های زبان و ادبیات فارسی، و علوم تربیتی نایل گردید.

* از مهر ۱۳۲۷ به تحصیل در دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی پرداخت.

* از مهر ۱۳۲۷ تا آذر ۱۳۳۲ دبیری دبیرستان حکیم نظامی قم، دبیری و سرپرستی دانشسرای گرگان و دبیرستان ایرانشهر گرگان، و دبیری دبیرستان‌های قزوین را داشت.

* از آذر ۱۳۳۲ دبیر دبیرستان‌های تهران و از مهر ۱۳۳۳ رئیس دبیرستان محمد قزوینی تهران بود.

* در مهر ۱۳۳۴ به عضویت کمیسیون قوانین در وزارت فرهنگ انتخاب شد.

* در نیمه دوم سال ۱۳۳۴ هفته‌نامه کیهان فرهنگی (برای معلمان) را بنیاد نهاد که انتشار آن در خرداد ۱۳۳۵ متوقف شد.

* در شهریور ۱۳۳۷ از پایان‌نامه دکتری (تصحیح مرصادالعباد نجم‌الدین رازی به راهنمایی بدیع‌الزمان فروزانفر) دفاع کرد و درجه دکتری در زبان و ادبیات فارسی یافت.

* از خرداد ۱۳۳۵ تا خرداد ۱۳۴۰ به دعوت دکتر معین با سازمان لغت‌نامه دهخدا همکاری داشت و تألیف و تدوین بخشی از حرف سین را انجام داد.

* از مهر ۱۳۳۵ تا خرداد ۱۳۴۰ دبیری دبیرستان هدف را داشت.

* از خرداد ۱۳۴۰ تا دی ۱۳۴۲ مدیر کل نگارش در وزارت فرهنگ (سابق) و نیز مشاور وزیر و قائم‌مقام وزیر فرهنگ در شوراها بود.

* از بهمن ۱۳۴۲ تا بهمن ۱۳۴۷ با درجه وزیرمختاری رایزن فرهنگی ایران در ترکیه بود.

* طی دورۀ رایزنی فرهنگی در ترکیه به دعوت دانشگاه آنکارا به تدریس ادبیات فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران اشتغال داشت.

* از مهر ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در گروه‌های ادبیات فارسی و تاریخ تدریس می‌کرد.

* از ابتدای سال ۱۳۴۸ مشاور وزیر فرهنگ و هنر بود.

* از مهر ۱۳۵۰ عضویت هیئت امنای بنیاد شاهنامه فردوسی را داشت.

* از اسفند ۱۳۵۰ تا خرداد ۱۳۵۴ دبیرکلی هیأت امنای کتابخانه‌های عمومی کشور را به عهده داشت.

* از مهر ۱۳۵۴ تا بهمن ۱۳۵۵ نایب‌رئیس فرهنگستان ادب و هنر ایران بود.

* از بهمن ۱۳۵۴ تا دی ۱۳۵۷ سرپرستی و ریاست بنیاد شاهنامه فردوسی را به عهده داشت.

* از ۱۳۵۵ در دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تدریس می‌کرد.

* از بهمن ۱۳۵۵ تا اسفند ۱۳۵۶ سرپرست دانشکده هنرهای دراماتیک بود.

* از دی ۱۳۵۷ تا بهمن ۱۳۵۷ وزارت آموزش و پرورش را به عهده داشت.

* در بهمن ۱۳۵۷ پس از سی سال خدمت دولتی به تقاضای خود بازنشسته شد.

* از آن زمان از هرگونه همکاری با موسسات، نهادها و یا بنیادها خودداری کرد و تمام اوقات خود را وقف راهنمایی محققان، ادامۀ فعالیتهای پژوهشی و تألیف و انتشار کتاب‌ها و مقالات در زمینۀ ادب و تاریخ و فرهنگ ایران کرد.


کتاب‌های منتشرشده

* دیوان رشید یاسمی (گردآوری)، ۱۳۲۶ ابن سینا

* جهان‌نامه، تألیف محمد بن نجیب بکران (تصحیح)، ۱۳۴۲

* داستانی به نام کتاب درسی، تاریخچه کتابهای درسی در ایران و گزارش اصلاح آن (تألیف)

* مفتاح‌المعاملات، تألیف محمد بن ایوب طبری (تصحیح)، ۱۳۴۹

* مرصادالعباد، تألیف نجم‌الدین رازی (تصحیح)، ۱۳۵۲

* گزیدهٔ مرصادالعباد (تصحیح)، ۱۳۶۱

* رتبة‌الحیات، تألیف خواجه یوسف همدانی (تصحیح)، ۱۳۶۲

* رسالة‌الطیور، تألیف نجم‌الدین رازی (تصحیح)، ۱۳۶۲

* عالم‌آرای نادری، تألیف محمدکاظم مروی (تصحیح)، ۱۳۶۲

* نزهة‌المجالس، تألیف جمال خلیل شروانی (تصحیح)، ۱۳۶۶

* کسایی مروزی، زندگی، اندیشه و شعر او (تألیف)، ۱۳۶۷

* گلگشت در شعر و اندیشه حافظ (تألیف)، ۱۳۶۷

* سفارتنامه‌های ایران، تاریخ روابط پانصدساله ایران و عثمانی (تألیف)، ۱۳۶۸

* زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی (تألیف)، ۱۳۶۹

* معرفة‌الاسطرلاب معروف به شش فصل، به‌ضمیمهٔ عمل‌و‌الالقاب، تألیف محمد بن ایوب طبری (تصحیح)، ۱۳۷۱

* تاریخ خوی، سرگذشت سه‌هزارساله منطقه شمال‌غرب ایران (تألیف)، ۱۳۷۲

* سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی، مجموعه نوشته‌های کهن در باره فردوسی و شاهنامه و نقد آنها (تألیف)، ۱۳۷۲

* بگشای راز عشق، گزیده کشف‌الاسرار میبدی (تصحیح)، ۱۳۷۳

* فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او (تألیف)، ۱۳۷۵

* پایداری حماسی (مجموعه مقالات)، ۱۳۷۹

* چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران (مجموعه مقالات)، ۱۳۷۹


منبع‌ها

1. ↑ محمدعلی اسلامی ندوشن، وان ما رفته گیر و می‌اندیش، اطلاعات، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸
2. ↑ همان
3. ↑ مهدی غروی، بنیاد شاهنامه فردوسی، راهنمای کتاب، شماره ۱۶۹-۱۷۲ مهر-دی ۱۳۵۵
4. ↑ هفتاد مقاله، ارمغان فرهنگی به دکتر غلامحسین صدیقی ۱۳۷۱
5. ↑ «درگذشت دکتر محمد امین ریاحی». دکتر منصور رستگار فسائی.
6. ↑ «ریاحی و شناخت شاهنامه بدون افسانه‌پردازی و نادرستی». خبرگزاری کتاب ایران، آناهید خزیر.
7. ↑ «یادمان دکتر محمد امین ریاحی». کریم فیضی، روزنامه اطلاعات ۴ تیر ۱۳۸۸.
8. ↑ محمدامین ریاحی، منار شمس تبریز در خوی و قاضی رکن‌الدین خویی ممدوح خاقانی، مجله یغما، فروردین ۱۳۳۷
9. ↑ محمدامین ریاحی، تربت شمس تبریز کجاست؟، چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران

برگرفته از :
http://243.blogfa.com/post-79.aspx

آمنه وهاب زاده

آمنه وهاب زاده شیرزن جبهه های جنگ که روزگاری امدادگر، تک تیرانداز، آرپی چی زن و همرزم شهید همت، چمران و صیاد شیرازی بوده ، امروز همراه با ماسک اکسیژن در گوشه خانه 50 متری اش در آلوده ترین نقطه تهران زندگی می کند. می گوید به اندازه یک عمر از عملیاتهای آزادسازی خرمشهر، دهلاویه، حصرآبادان، حمیدیه، هویزه، رمضان، طریق القدس، ثامن الائمه و محرم خاطره دارد اما...

در دوران دفاع مقدس زنان هم دوش به دوش مردان درپشت جبهه ها وظیفه پشتیبانی و تامین مایحتاج رزمندگان را به صورت خودجوش و مردمی بر عهده داشتند. همسران رزمندگان همواره سکان زندگی را در دست داشته و با نامه های معنوی و پر از امید ، تسلی خاطری برای رزمندگان خط مقدم بودند.

در میان این زنان، شیرزنانی هم بودند که پا را از این فراتر نهاده و در جبهه های نبرد حق علیه باطل همراه با دیگر رزمندگان بر علیه دشمن غاصب می جنگیدند. شاید آنان را نشناسید یا اصلا ندیده باشید ، ولی زنان آزاده و جانباز که گمنام و بی ریا در کنارمان زندگی می کنند خاطرات و شنیده هایی از دوران پر التهاب و تشویش جنگ همراه دارند که تاریخ دیگری از دفاع مقدس را به تصویر می کشد.

آمنه وهاب زاده یکی از این شیرزنان دوران دفاع مقدس است. جانباز 70 درصد شیمیایی که امروز در خانه کوچکی در محله اکباتان تهران زندگی می کند. آن دختر جوان، ورزشکار، تکاور و آرپی جی زن خط مقدم دیروز، امروز به اتکای دستگاه اکسیژن ساز و عصای فلزی اش می تواند در اتاق 12 متری خانه اش قدم بزند. خانه اش با وجود یک لامپ مهتابی تاریک بود و از پنجره هایی که از بیرون غبار آلودگی هوای تهران را در آغوش گرفته بود نوری متصاعد نمی شد. عصایش را به دیوار تکیه داد و روی مبل های راحتی خانه اش که بسیار فرسوده و شکننده شده بودند، نشست.


متولد شهر اردبیل است. آمنه در دوران کودکی به دلیل شغل تجارت پدر همراه با خانواده برای سکونت به شهر سامراء عراق نقل مکان کردند. پدر آمنه به دلیل فعالیتهای سیاسی و انقلابی همیشه با یاران امام خمینی(ره) در کاظمین و نجف در ارتباط بود و این تعاملات در زندگی، تربیت و شخصیت آمنه تاثیر گذار شد.

متن کامل گفتگو با این شیر زن دلاور ایرانی را در پی می خوانید:

خانم وهاب زاده شما در دوران انقلاب فعالیت سیاسی هم داشتید؟

15ساله بودم که پدرم به طرز مشکوکی درعراق به شهادت رسید و من هم به دلیل فعالیتهای ضد شاهنشاهی ایران در عراق از طرف استخبارات رژیم بعث به ایران تبعید شدم. خوشبختانه خواهرم در تهران سکونت داشت و من در منزل ایشان مستقر شدم. بعد از چند روز به من گفتند که باید با آقای عسگراولادی و آقای نعیمی همکاری سیاسی داشته باشم.

یکی از وظایف مهمی که از طرف حزب بر عهده من بود توزیع و نصب به موقع اعلامیه ها و سخنرانیهای حضرت امام بود که چندین بار هم از طرف ساواک دستگیر و زندانی شدم و چون مدرکی نداشتند مرا آزاد کردند. آن دوران به دلیل جوانی و پتانسیلی که داشتم خیلی فعال بودم و درکنار فعالیتهای سیاسی دورههای مختلف امداد و درمان را گذراندم تا بتوانم در راهپیماییها و درگیریها کمک حال زخمی ها باشم.

فعالیتهای شما بعد از پیروزی انقلاب از کجا شروع شد؟

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان با حزب در ارتباط بودم ولی پس از آغاز جنگ تحمیلی به عنوان مسئول تحویل شهدا در بیمارستان امام خمینی(ره) تهران مشغول به کار شدم. این مسئولیت پایدار نبود و پیشنهادات زیادی برای پستهای مهمتر می شد، زیرا درآن بحبوحه انقلاب و جنگ بسیاری از قسمتها و نهادها نیازمند اشخاص انقلابی بود.مسئولان هم براساس تواناییهای من پستهایی اعم از مسئولیت امورخواهران در جهاد سازندگی کرج، مسئول گروه خواهران درستاد نمازجمعه تهران و مسئولیت حفاظت و امنیت خواهران نمازجمعه تهران را بر عهده ام گذاشتند.

قبل از انقلاب بر اثر شکنجه های ساواک کمی زخمی شدم ولی شلاقها تنها کبودی در بدنم به جا گذاشته بود. اولین مجروحیتم بر می گردد به سال 1359 زمانی که مسئولیت حفاظت و امنیت خواهران نماز جمعه تهران را بر عهده داشتم. در یکی از نمازهای جمعه منافقین اقدام به بر هم زدن جمع نمازگزاران کردند و مردم را مورد ضرب و شتم قرار می دادند. من هم که وظیفه نجات جان زنان نماز گذاران را بر عهده داشتم به طرف زنان منافق داخل جمعیت رفتم که یک بلوک سیمانی به پایم پرتاب شد، پایم شکست و روانه بیمارستان شدم.

چگونه وارد جبهه و خط مقدم شدید؟

پتانسیل جوانی، شور انقلابی و حس دفاع از کشور در وجود من نقش بسته بود و زمانی که حضور مردم در جنگ اعلام شد با همان پای شکسته از بیمارستان امام خمینی(ره) تهران به طرف مسجد جامع "واقع در پل سیمان شهرری" به راه افتادم تا از طرف کمیته انقلاب اسلامی به جبهه اعزام شوم. پس از ثبت نام و گذراندن دورههای مختلف نظامی در پادگان جی تهران و همچنین آموزش چهار ماهه دوره هایی اعم از سلاحهای سنگین، رانندگی تانک، عبور از دیوار مرگ، سقوط آزاد، تاکتیکهای رزمی، رزم شب و... به عنوان امداد گر به جبهه جنوب اعزام شدم.

پس از حضور در جبهه مدتی به عنوان امدادگر در بیمارستان پتروشیمی کار امدادی و بهیاری انجام می دادم. در آن لحظات کار پرستاران تنها پرستاری و درمانی نبود ما هم مشاور روانشانس بودیم، هم سنگ صبور رزمندگان و هم نویسنده وصیت نامه ها و حتی خاک تیمم برای رزمندگان مجروح تهیه می کردیم تا نمازشان قضا نشود.

چون به زبانهای عربی وانگلیسی مسلط و دورههای کامل نظامی واطلاعاتی را گذرانده بودم به ماموریتهای برون مرزی اعزام می شدم به خصوص ماموریت به بغداد و شهرهای مختلف عراق. یکبار همراه با شهید حاج ابراهیم همت با یک گروه 6 نفره چریکی ماموریت داشتیم تا از مرز سردشت به طرف کردستان عراق برویم. پس از گذشتن از کوهستانهای صعب العبور به مناطق مین گذاری رسیدیم که شناسایی شدیم. آن زمان کردهای عراقی و ستون پنجم همه جا نفوذ داشتند. چند خمپاره به طرف ما شلیک شد که با برخورد به میدان مین انفجارهای مهیبی را ایجاد کرد که از موج انفجار بیهوش شدم. شهید همت به دلیل مصدومیت من عملیات را متوقف کرد و سریعا به مقر برگشتیم. بعد از آن حادثه من 40 روز در کما بودم.

در مورد شهید چمران باید بگویم: شهید چمران را در جبهه نمی توانستی پیدا کنی چون او همه جا بود. من پس از گذاراندن دوره های چریکی در لبنان یک بار او را در جبهه در حالی که پاهایش مجروح شده بود دیدم. پس از درمانها و پانسمان اولیه با وجود اینکه نیاز به استراحت داشت از جایش بلند شد و به طرف خط مقدم حرکت کرد. حتی یکی از عکسهایم را با شهید چمران بر دیوار یکی از شهرهای جنوبی کشور ترسیم کرده اند.

ماجرای اولین مجروح شدنتان در جبهه؟

اولین مجروحیت من بر می گردد به شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچه های رزمنده شهید شدند. آن شب پس از حمله عراقیها به گروه امدادی بی سیم زدند که آمبولانس اعزام کنند ولی آمبولانس به ماموریت رفته بود. وقتی هم که آمبولانس آمد راننده آنقدر خسته و زخمی بود که نمی توانست دوباره اعزام شود برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه براه افتادم. وقتی به آنجا رسیدم با صحنه تکان دهنده ای روبرو شدم.همه بچه ها شهید شده بودند و آنهایی هم که نفس می کشیدند آنقدر خون زیادی از بدنشان رفته بود که کاری از دست من بر نمی آمد. در این میان یک مجروح خیلی وضعیت وخیمی داشت و من به هر زحمتی بود او را سوار آمبولانس کردم. رزمنده زخمی به زحمت لبهای خشکیده اش را تکان داد و گفت: امدادگر گفتم: بله. بعد گفت: راننده آمبولانس. گفتم بله منم. بعد بیهوش شد. همین لحظه یکی از رزمنده ها که جان سالم به در برده بود و تنها از کتفش خون می آمد جلو آمد و گفت: خواهرم شما به مجروح برسید من رانندگی می کنم.

از بد حادثه راننده آمبولانس مسیر برگشت را فراموش کرد و با وجود اینکه نباید چراغ آمبولانس را در شب روشن کرد این کار را انجام داد. که با روشن شدن چراغ آمبولانس عراقیها ما را به گلوله و خمپاره بستند. آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمی شنیدم فقط احساس کردم شکمم می سوزد. وقتی به بیمارستان پتروشیمی رسیدیم آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردن ما درب آمبولانس را اره کنند. وقتی درب آمبولانس باز شد دکتر گفت: "این خواهر که متعلقات شکمش روی زمین ریخته..." آن وقت بود که بیهوش شدم.

بعد مرا به داخل بیمارستان منتقل کردند و روده هایم را به داخل شکم برگردانده و آن را با یک دستمال بسته بودند. وقتی مرا به اتاق عمل منتقل کردند علائم حیاتی من از کار افتاد و به علت کثرت مجروحین مرا به سرعت به معراج شهدا منتقل کردند.

نمی دانم چند روز طول کشید ولی روزی که می خواستند شهدا را به داخل خودروی حمل شهدا منتقل کنند دیدند مشمعی که مرا داخل آن پیچیده بودند بخار کرده است. سپس مرا به سرعت به داخل بیمارستان منتقل کردند. دوستان حاضر در بیمارستان می گفتند: دکتر وقتی که دوباره شما را دید گفت: چرا دوباره این شهید را اینجا آوردید؟ و مسئولین حمل شهدا گفتند آقای دکتر ایشان زنده اند! پزشکان که خیلی خوشحال شده بودند مرا به اتاق عمل منتقل کردند و امروز در خدمت شما هستم.

وقتی که جانباز شیمیایی آمنه وهاب زاده گلدانهای خانه اش را آب می داد گفت: این گلدانها مرا یاد آن پنج شهیدی می اندازد که بعد از عملیات آنها را در سنگری منفجر شده پیدا کردم. همگی زنده بودند ولی وقتی به هریک آب تعارف می کردم می گفتند اول به دوستم بده تا اینکه وقتی نوبت به پنجمین نفر رسید همگی شهید شدند در حالی که سرهایشان روی شانه یکدیگر بود.

چه زمانی شیمیایی شدید؟

- آن زمان در عملیات والفجر یک که در منطقه فکه انجام شد امدادگر بودم. چند ساعتی از اذان صبح گذشته بود و من در چادر امدادی پانسمان پای یکی از مجروحان را تعویض می کردم که هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران کردند. پس از بمباران به سرعت از چادر بیرون آمده و به عمق منطقه بمباران شده رفتم تا مجروحین را نجات دهم. بوی سیر "گاز خردل شیمیایی" در همه منطقه پخش شده بود. به سرعت ماسکم را زدم ولی وقتی به چادر برگشتم دیدم آن جانبازی که داشتم مداوایش می کردم ماسک ندارد برای همین ماسکم را بر داشتم و به صورت آن مجروح زدم. صورتم و چشمانم خیلی می سوخت و بدنم شروع به خارش کرد و دستانم تاول زد. به طوری که تاولهای روی صورتم آویزان شده بود آنقدر که بیهوش شدم. از آنجا مرا به بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل کردند. یادم هست که آن جانباز در بیمارستان صحرایی فریاد می زد این خواهر جان مرا نجات داد...

چرا خاطراتتان را کتاب نمی کنید؟

- خاطرات زیاد است به نحوی که از طرف وزارت ارشاد سالهاست دارند با من مصاحبه می کنند تا کتاب خاطرات من را چاپ کنند. ولی هنوز خبری نشده است. مثل اینکه گذاشته اند بعد از مرگم چاپ شود تا فروش بیشتری کند.

و اما روز گار بعد از جنگ ؟

- بعد ازپایان دوران دفاع مقدس آموزشهای امدادی خودم را کامل کردم و به جمعیت داوطلبان هلال احمرپیوستم. هرجا ماموریت بود حاضر بودم به خصوص در دوران رحلت حضرت امام که 70 روز مسئولیت امدادی خواهران هلال را بر عهده داشتم. الآن هم در خانه کوچکم زندگی می کنم . البته عضو بسیج محله هستم و در تمام فعالیتهای مسجد مشارکت دارم به خصوص در ایام ماه مبارک رمضان، محرم و فاطمیه. از کسی هم انتظار ندارم. وظیفه ای بوده که انجام دادم. خدا را شکر ...

البته ناگفته نماند که در این مصاحبه خیلی از اتفاقات و خاطراتم را بیان نکردم چون وقت کم بود مثلا ملاقات و خواندن شعر در محضر مقام معظم رهبری، عضویت در ستاد استقبال امام، همراهی با شهیدان صیاد شیرازی، حسن باقری و هزاران اموری که در دوران جوانی انجام دادم. اگربخواهید محاسبه کنید خاطرات حضور من درعملیاتهای آزادسازی خرمشهر، دهلاویه، حصر آبادان، حمیدیه، هویزه، رمضان، طریق القدس، ثامن الائمه و محرم ساعتها ویا شاید به اندازه یک عمر زمان ببرد. به خصوص اگر هم امدادگر باشی، هم تک تیرانداز و هم آر پی جی زن...

عکس و گزارش از سید هادی کسایی زاده

برگرفته از : خبرگزاری مهر

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1116934

http://243.blogfa.com/post-176.aspx

خلاصه ایی از زندگینامه ارد بزرگ

ارد بزرگ Orod Bozorg / Great Orod World Foundation

زندگی نامه و بیوگرافی ارد بزرگ :

ارد بزرگ در شهر مشهد بدنیا آمد پدر او محمد تقی و پدر بزرگش بابا شرکاء ( از بزرگان و ریش سفیدان شهر شیروان در خراسان شمالی ) بوده است . مادرش فاطمه جاهد طبسی است او فرزند یکی از خوانین ایل قشقایی شیراز است که پس از درگیریهای مشروطیت مدتی به شهر طبس می رود و فامیل خویش را به جاهد طبسی تغییر می دهد و در نهایت عازم مشهد می شود . شاید یکی از بیشترین انگیزهای فعالیت های اجتماعی او را عمویش محمد حسین شرکا ( از ریش سفیدان برجسته پیش از انقلاب در شهرستان شیروان ) بوجود آورده باشد .

مسلما باید هر انسان برجسته ایی را استادی شاخص باشد . آنگونه که ارد بزرگ می گوید استاد محمد ابراهیم حمیدی (از دانشمندان و فرهیختگان معاصر) در بالندگی او نقشی بی مانند داشته است .

شهرت ارد بزرگ از دو بعد قابل طرح است نخست به خاطر نظریه قاره کهن اوست ، و دیگر سخنان و پندهای حکیمانه اش است که تقریبا در اکثر سایت های فارسی زبان دیده می شود .

اندیشه های او وجوه مختلفی دارند که قوی ترین وجه آن توجه ویژه اش به اخلاقیات و پاک زیستی انسان است . توجه ویژه ارد به اخلاقیات باعث نمی شود رازهای زندگی مدرن امروز را در نظر نگیرد ، فرآیند و بازده اندیشه خردگرایانه او موجب پیراستن ناراستی هاست .

حوزه فلسفه اجتماعی اش ریشه در سنت ایران باستان دارد می توان او را میهن پرست ترین اندیشمند صد ساله اخیر ایران دانست جایی که می گوید :

ستایش گران میهن ، زنان و مردان آزاده اند .
و یا :
میهن پرستی ، همچون عشق فرزند است به مادر .

در دیگر کشورهای فارسی زبان (افغانستان و تاجیکستان) اندیشه های ارد بزرگ خواستاران بسیار دارد . این مسئله به جوانان و محیط های دانشگاهی ختم نمی شود گاهی در بین سیاستمداران و افراد نام آشنای کشورهای آنها هم می توان کسانی را دید که به جهات مختلف به او دل بسته اند

برگرفته از :
http://243.blogfa.com/post-24.aspx

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

ارزش سلا‌مت روان

هر چقدر پس انداز خود را انباشته کنید، به همان میزان از حساب ذهنتان برداشت‌ ‌خواهید کرد. همه ما پیش از به اجرا در آوردن برنامه‌های زندگیمان مدت‌ها آن را در‌ ‌ذهنمان پرورش می‌دهیم و حتی چه بسا سال‌ها تصویرکاری را در ذهنمان نگه می‌داریم تا‌ ‌شرایط موافق پیش آید و آن را عملی سازیم.‌‌ ‌

اغلب افراد می‌پرسند: <بعد از آنکه درباره آرزو و هدف مورد نظرم فکر کردم، دیگر‌ ‌چه کار باید بکنم> پاسخ بسیار ساده است. شما باید تمام کارهایی را که برای تحقق‌‌ ‌آرمان خود لازم می‌دانید انجام دهید. این را بدانید اعمال ما پاسخ و واکنش اتوماتیک‌ ‌تحرکات عمیق روح و احساس و اعتقادات باطنی ما می‌باشد.‌‌

‌ ‌برای دور کردن ترس و هراس از خود، حواستان را خوب جمع‌ ‌کنید و فکر خود را بر روی مشکلتان خوب متمرکز نمایید و سعی کنید با شعور روشن خود‌ ‌مشکلتان را حل کنید و چنین تصور کنید که مشکلتان حل شده و از این بابت احساس شادی و‌‌ ‌شعف می‌کنید‌.‌

اما برای داشتن یک تصویر ذهنی خوب چندین شرط لازم است که در زیر به آنها اشاره‌‌ ‌مختصری خواهیم داشت‌.

‌تلقین: تمام اعمال و رفتار ما نتیجه افکارمان می‌باشد، به عبارتی <فکر> پیش از <‌‌رفتار> به حرکت در می‌آید. البته اگر هدف مشخص باشد، راه‌های رسیدن به آن نیز مشخص‌ ‌خواهد بود.

ایمان به هدف و سپردن آن به ذهن باعث می‌شود که ضمیر ناخودآگاه به راه‌‌‌ ‌ها و وسائل نیل به آن هدف توجه بیشتری نشان بدهد. با شناسایی عملکرد روح و ذهن خود‌ ‌به این نتیجه می‌رسید که خود تنها منجی خویش هستید و سرنوشتتان بستگی به طرز فکر و‌ ‌احساستان دارد و سلامتی، تندرستی را برایتان به ارمغان خواهد آورد. فکر بی‌نیازی،‌ ‌غنا و ثروت، تلقینات و افکار بد، شادابی و تحرک را از شما می‌گیرد و با‌‌ افسردگی ‌‌و خمودگی مبادله می‌کند. یک تلقین منفی (مثلاً فقر) به خودی خود قدرت ندارد، اما قدرت واقعی در فکر و‌ ‌احساس شخص قرار دارد. باید ذهن را از باورهای نادرست،‌‌ ترس ‌‌و‌ ‌اضطراب ‌‌، شک و‌‌ وسواس ‌‌پاک کرد و شادمانی‌ ‌و‌‌ موفقیت ‌‌و‌‌ امید ‌‌و‌‌ آرامش ‌‌را به سر راه داد.‌‌

گذشته را به دست فراموشی بسپارید

همه ما در زندگی شکست‌هایی داشته‌ایم و چه بسا‌ ‌سختی‌ها و ناکامی‌های زندگی چنان به ما فشار آورده‌اند که ما را به طور کلی از‌ ‌زندگی ناامید کرده‌اند. به قول ارد بزرگ : کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند .

گاهی اوقات صبر بهترین درمان است. به خاطر داشته باشید که‌ ‌بیشتر کارها به زمان احتیاج دارد. گذشت زمان تلخ ترین شکست‌ها را به یک پیروزی‌ ‌شیرین تبدیل کرده است. اگر به وجود یک عقل کل که تمام کائنات را می‌گرداند، باور‌ ‌داشته باشیم، این حقیقت بزرگ را از یاد نخواهیم برد که قانون هستی تمام افراد بشر‌ ‌را به نحوی مورد حمایت و پشتیبانی قرار می‌دهد و بنابراین نباید هیچ هراسی از بابت‌ ‌شکست، ورشکستگی، بیماری و غیره داشته باشیم. ما برای‌‌ حل مشکلات ‌‌و مسائل زندگی‌ ‌خود باید کار خود را به قدرت روحی و عقل خویش بسپاریم.

بنابراین هر روزی که به‌ ‌مشکلی برخوردید، این جمله را پیش از خواب با خود تکرار کنید و آن را به ضمیر باطن‌ ‌خویش بسپارید: <من در نهایت آرامش به خواب می روم. من این کار را به عقل و خردم می‌ ‌سپارم و خود او جواب را پیدا خواهد کرد.> پس از آن‌‌‌ راحت ‌‌بخوابید. هیچگاه با‌ ‌پیدا شدن کوچکترین مشکلی در زندگی ناامید نشوید. فراموش نکنید که خورشید از پس‌ ‌ابرهای تیره سر از افق بر خواهد آورد و همه جا را تابناک خواهد کرد.

‌‌در ضمیر خود شادی و امید را جای دهید

‌همیشه این نکته را به خاطر داشته باشید که بانک ضمیر باطن ما سود کلانی بابت‌ ‌سرمایه‌گذاری به شما خواهد داد. اما‌‌ شاد‌‌ی،‌‌ عشق‌‌،‌‌ آرامش‌‌، مهربانی، راستگویی و‌ ‌صفات پسندیده سرمایه های شما در این بانک هستند. هرگاه خواستید برای مشکلتان راه‌ ‌حلی بیابید، درباره آن خوب فکر کنید و البته سعی کنید افکارتان مثبت باشد نه منفی. بیشتر ترس و هراس ما در زندگی ناشی از برداشت غیر اصولی و ناصحیح ما از مسائل زندگی‌ ‌است.‌‌

بنابراین برای دور کردن ترس و هراس از خود، حواستان را خوب جمع کنید و فکر خود‌ ‌را بر روی مشکلتان خوب متمرکز نمایید و سعی کنید با شعور روشن خود مشکلتان را حل‌ ‌کنید و چنین تصور کنید که مشکلتان حل شده و از این بابت احساس شادی و شعف می‌کنید.‌‌

ایده‌های نو و مثبتی در زندگی داشته باشید‌ ‌

ضمیر باطن انسان پر از طرح‌ها و نقشه‌هایی است که آماده است تا به درخواست شخص‌ ‌آن را از اعماق ذهن او به سطح شعور بیاورد. در این فرآیند با وجود هرگونه دگرگونی و‌ ‌تغییرات خارجی، ضمیر باطن به فعالیت خود ادامه می‌دهد. بنابراین اگر در ضمیر باطن‌ ‌خود ایده‌‌ ثروت ‌‌را جای‌ ‌دهید، یقین داشته باشید هرگز محتاج پول نخواهید شد. اگر فکر می‌کنید که پول ندارید‌ ‌و یا گرفتاری مالی پیدا کرده‌اید، زمین و زمان را محکوم نکنید و بدانید که تنها‌ ‌خودتان مانع عبور آزادانه افکار و ایده‌های مثبت در ذهن و ضمیر خود شده‌اید. باید‌ ‌بدانید که می‌توانید این موانع ذهنی را از سر راه بردارید و به جنگ مشکلات زندگی‌ ‌بروید


منبع :

http://www.funpars.ir

صد کتابی که پیش از مرگ حتما باید خواند :

صد کتابی که پیش از مرگ حتما باید خواند :

1. شاهنامه - فردوسی
2. خسرو و شیروین - نظامی گنجوی
3. کلیات سعدی شیرازی - سعدی
4. ربه‌کا - دافنه دو موریه
5. بامداد خمار - فتانه حاج سید جوادی
6. محاکمه - فرانتس کافکا
7. آرمان نامه ارد بزرگ - امیر همدانی
8. ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد - پائولو کوئیلو
9. زارا عشق چوپان - پرویز قاضی سعید
10. خانه ارواح - ایزابل آلنده
11. میهن پرست - صادق هدایت
12. پاییز پدرسالار - گابریل گارسیا مارکز
13. تاوان عشق - فهیمه رحیمی
14. سیمای زنی در میان جمع - هاینریش بول
15. سووشون - سیمین دانشور
16. مرشد و مارگاریتا - میخائیل بولگاکف
17. زمستان - مهدی اخوان ثالث
18. دکتر ژیواگو - بوریس پاسترناک
19. امیرارسلان نامدار - میرزامحمئ علی نقیب الممالک
20. دالان بهشت - نازی صفوی
21. ارباب حلقه‌ها - جی. آر. آر. تالکین
22. آخرین وسوسه مسیح - نیکوس کازانتزاکیس
23. یاسمین - م . مودب پور
24. سلام بر غم - فرانسواز ساگان
25. مرد پیر و دریا - ارنست همینگوی
26. شب سراب - ناهید . الف پژواک
27. طاعون - آلبر کامو
28. جان کلام - گراهام گرین
29. دن کیشوت - سر وانتس
30. لبه تیغ - ویلیام سامرست موام
31. کلیدر - محمود دولت آبادی
32. بیگانه - آلبر کامو
33. خوشه‌های خشم - جان استاین‌بک
34. اورازان - جلال آل احمد
35. زنگها برای که به صدا در می‌آیند - ارنست همینگوی
36. پریچهر - مرتضی مؤدب پور
37. زنان کوچک - لوئییز می آلکوت
38. داش آکل - صادق هدایت
39. چشمهایش - بزرگ علوی
40. بر باد رفته - مارگارت میچل
41. دیوان حافظ - حافظ
42. وداع با اسلحه - ارنست همینگوی
43. گرگ بیابان - هرمان هسه
44. دلاور زند - نصرت ناظمی
45. در جستجوی زمان از دست رفته - مارسل پروست
46. چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم - زویا پیرزاد
47. قصر - فرانتس کافکا
48. قصه های مجید - هوشنگ مرادی کرمانی
49. سیذارتا - هرمان هسه
50. پایبندیهای انسانی - ویلیام سامرست موام
51. روزالده - هرمان هسه
52. پاشنه آهنین - جک لندن
53. مادر - ماکسیم گورکی
54. مامور سری - جوزف کنراد
55. سفرهای گالیور - جوناتان سویفت
56. شوهر آهو خانم - علی محمد افغانی
57. رابینسون کروزوئه - دانیل دفو
58. نبرد من - آدلف هیتلر
59. ماشین زمان - هربرت جورج ولز
60. تس - تامس هاردی
61. تصویر دوریان گری - اسکار وایلد
62. ژرمینال - امیل زولا
63. ماجراهای هاکلبری فین - مارک تواین
64. گرداب سکندر - رضا رهگذر
65. جزیره گنج - رابرت لوئی استیونسون
66. تولدی دیگر - فروغ فرخزاد
67. برادران کارامازوف - فئودور داستایوسکی
68. میهن پرست - صادق هدایت
69. بازگشت بومی - تامس هاردی
70. ثریا در اغما - اسماعیل فصیح
71. آنا کارنینا - لئون تولستوی
72. دور دنیا در هشتاد روز - ژول ورن
73. همسایه ها - احمد محمود
74. جنگ و صلح - لئون تولستوی
75. تربیت احساسات - گوستاو فلوبر
76. موش و گربه - عبید زاکانی
77. جنایت و مکافات - فئودور داستایوسکی
78. آلیس در سرزمین عجایب - لوئیس کارول
79. بینوایان - ویکتور هوگو
80. امثال و حکم - دهخدا
81. پدران و پسران - تورگنیف
82. گلی در شوره زار - نسرین ثامنی
83. مادام بواری - گوستاو فلوبر
84. هزار و یکشب - عبداللطیف تسوجی تبریزی
85. کلبه عمو توم - هریت بیچر استو
86. موبی‌دیک - هرمان ملویل
87. دیوید کاپرفیلد - چارلز دیکنز
88. بلندیهای بادگیر - امیلی برونته
89. خواجه تاجدار - ژان گور فرانسوی
90. کنت مونت کریستو - الکساندر دوما
91. اولیور تویست - چارلز دیکنز
92. بابا گوریو - اونوره دو بالزاک
93. دایی جان ناپلئون - ایرج پزشکزاد
94. گوژپشت نوتردام - ویکتور هوگو
95. سرخ و سیاه - استاندال
96. وسوسه - جین اوستین
97. شازده احتجاب -هوشنگ گلشیری
98. اعترافات - ژان ژاک روسو
99. برادرزاده رامو - دنیس دیدرو
100. سرگذشت تام جونز: کودک سر راهی - هنری فیلدینگ



راستی !

شما چند تا از این کتابها رو خوندین ؟



منبع :
http://www.avaxnet.com/showthread.php?tid=23318&pid=106820#pid106820

دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ (ستایش)

ارد بزرگ می گوید : همسران باید یکدیگر را ستایش کنند و فرزندان هم پدر ، مادر و آموزگاران و... ستایشگری برای همه هست .


یکی از بازوهای نیرومند پیکر اندیشه ی ایرانی، فرهنگ "ستایش گری" است که از فرای سده ها و هزاره ها به دست هستومندان کنونی آن رسیده است. در اوستا واژه ی "ستایش"، از پرکاربردترین واژگان این کتاب سپند است.
خشنودی سروش اَشَوَن دلیر تن-منتره یِ سخت رزم افزارِ اهورایی را [ستایش] میکنیم (یسنا، هات 57،سروش یشت سَرِشب)
خورشید جاودانه ی رایومند تیز است را [میستاییم] (خرده اوستا، خورشید نیایش)
[ستایش] به جای می آورم بهمن و اردیبهشت و شهریور و سپندارمذ و خرداد و امرداد و گئوش تَشَن و گوشورون و آذر اهورامزدا _ تخشاترین امشاسپندان – را (یسنا، دفتر دوم، هات 1 ، اوستای جلیل دوستخواه)
روانهای جانوران سودمند دشتی را [میستاییم] اینک روانهای اَشَوَن مردان و اَشَوَن زنان – در هر کجا زاده شده اند – را میستاییم. (یسنا، هفت هات، هات 39، بخش 2، اوستای ... دوستخواه)
و ......
بایسته ی گفتارست بدانیم، ستایشگری بنی جداسر با چاپلوسی دارد. چاپلوسی از ایمنی دوستی، سوداندیشی و مایه نگری ریشه میگیرد اما ایرانیان برین باورند: [کسی که همیشه در پی ایمنی و سود خویش است، چگونه به جهان خرمی بخش مهر خواهد ورزید؟ (گاتاها هات 5، بند 2. گزارش فریدون جنیدی)]. ستایشگری، پراکندن شادی با ارزشمند انگاری بی مزد یکدیگر است. ستایشگری از همدلی برمیخیزد و با به گفتار رسیدن، دلها را به بگدیگر پیوند میزند.

« ازین رو بزرگ خانه، کدخدا، شهردار، پادشاه کشور و پیوستگی آنان به یکدیگر چنان بود که در نمازِ گاهِ سپیده دم، به بزرگِ خانه و کشاورز درود و ستایش فرستاده میشد. در نماز بامدادین به کدخدای راست کردار، در نماز نیمروز به شهردار مردم نواز و در نماز اِیوار یا غروبگاه به پادشاه کشور. به وارون، شاهان نیز هنگام نمارِ بامدادین به کشاورز درود و ستایش میفرستادند، چنان که کشاورزان نیز به شهرداران و کدخدایان و شاهان و "همه به هم" (گزارش فریدن جنیدی) »
در آن روزگار، آسمان ایران پر از شادی بود. زمینش پر از ستایش، و روان مردمان از همزیستی با هم، خرسند. کدبانو به کدخدای خانه ستایش و درود میفرستاد. مرد خانه نیز، در برابر او زانو میزد و برایش زندگانی دراز آرزو میکرد. فرزندان چنین خانواده ای پدر و مادرشان را میستودند و همه باهم برای آموزگاران راستی آموز خویش ستایش و درود خواستار بودند. دست بوسی، پابوس، زمین ادب را بوسیدن [در کشتی و ورزش زورخانه همچنان پابرجاست]، همچنین، آفرین به جای آوردن، از گونه آیینهای ستایشگری در ایران است. برای نمونه، هنگامی که زال برای جلوگیری از یورش سام به کابل پیش وی میرود:
[چو زال اندر آمد به پیش پدر/"زمین را ببوسید" و گسترد، بر/// یکی "آفرین" کرد با سام گُرد/وز آبِ دو نرگس،همی گل سترد]


مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com

ناصر خسرو قبادیانی

ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود. شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج.

نیمه‌های شب صدای فریاد و ناله شنید. برخاست و از خانه بیرون آمد. صدای فریاد و ناله‌های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می‌رسید.

مبهوت فریادها و ناله‌ها بود که شبان دست بر شانه‌اش گذاشت و گفت:

این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شب‌ها ناله‌هایش را می‌شنویم.

چون در بین ما نیست همین فریادها به ما می‌گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می‌شویم که نفس می‌کشد.

ناصر خسرو گفت: می‌خواهم به پیش آن مرد روم.

مرد گفت: بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد.

ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود.

مرد به آن دو گفت از جان من چه می‌خواهید؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم.

ناصر خسرو گفت: من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده، اگر عاشقی همراه من شو. چون در سفر گمشده خویش را باز یابی. دیدن آدم‌های جدید و زندگی‌های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت. در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود....

چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم.

چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود. ......

سال‌ها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش بازگشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت..

اندیشمند یگانه سرزمینمان ارد بزرگ می‌گوید: "سنگینی یادهای سیاه را با تنهایی دو چندان می‌کنی. به میان آدمیان رو و در شادمانی آنها سهیم شو... لبخند آدمیان اندیشههای سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود. "

شوریدگان همواره در سفر هستند و چون خواسته خویش یافتند همانجا کاشانه‌ای بسازند، و چون دلتنگ شوند به دیار آغازین خویش باز گردند.

باید دنبال شادی ها گشت ، غمها خودشان ما را پیدا می کنند.(فردریش نیچه)


منبع :

http://manocher.blogsky.com/1388/12/01/post-1/

سخنان بزرگان

شباهنگام برای خانواده و نزدیکانت نامه بنویس و در روز برای اربابان و سرپرستان . ارد بزرگ

عشق از آنجا که با معشوق پیوند می خورید آغاز می گردد و تا حرکت موزون و هماهنگی روح هایتان امتداد می یابد. هنگامی که جان هایتان یکی می شوند ، آن گاه با تمامی وجود عشق خواهید ورزید.دیگر چیزی بین شما نیست که از جنس عشق نباشد . پیوند مقدس همین است. شور و شعف ، وجد و شادمانی واقعی هم ، این است . باربارا دی آنجلیس

عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند. دیزرائیلی

بقیه در ادامه مطلب......
آنچه والا بودن یک فرد را ثابت می کند کرده های او نیست چون بیخ و بن آنها معلوم نیست و معانی مختلفی دارند ، والایی در ایمان به هدف و آرمان است . فردریش نیچه



خنده در ورای خود رازها در سینه دارد . ارد بزرگ



برای انکه در زندگی دچار لغزش نشوی همواره قلب خود را پاک نگه دار. کارلایل



بدبختی می تواند به ما بیاموزد که خوشبخت باشیم. ژول رومن



بشر در این دنیا بیشتر از همه موجودات مصیبت و عذاب کشیده ، بهترین دلیلش هم این است که در بین تمام آنها فقط او می تواند بخندد . نیچه



فاش نکردن اسرار مردم دلیل کرامت و بلندی همت است. سقراط



بسیاری بخاطر برآیند هنجارهای درونی اشان بین نمای سپید و پاکی در اشتباهند . ارد بزرگ



بهترین سیاست صداقت است. سروانتس



زمانیکه دانش یک مرد برای موفقیت کافی است. ولی تقوای او کافی نیست. هر چه را که او ممکن است بدست آورد دوباره از دست خواهد داد . کنفسیوس



ارزش پیمان شکن ، باندازه کفن هم نیست . ارد بزرگ



امید جزیی از خوشبختی است. ژوبر



حقیقت انکارناپذیر است. بدخواهی ممکن است به آن حمله کند. ممکن است نادانی آن را به استهزا بگیرد. اما سرانجام حقیقت پایدار خواهد بود. سر وینستون چرچیل



موفقیت به همان اندازه شکست خطرناک است . لائو تزو



اگر کسی یکبار به تو خیانت کرد ، این اشتباه اوست . اگر کسی دوبار به تو خیانت کرد ، این اشتباه توست . دالایی لاما



تنها آغاز ها را باید جشن گرفت چرا که شیره جهان در رشد و زایندگیست . ارد بزرگ



دیروز تاریخ است . فردا راز است . امروز یک هدیه است . دالایی لاما



هر کجا که هستی ، هر کجا خودت را یافتی ، از هر آنچه که داری لذت ببر ، به تمامی لذت ببر . هر جا که هستی و از هر چه که در دسترس است ، احساس سپاس و نیایش داشته باش . دالایی لاما



دانش را می آموزی اما خرد ، برآیند اندیشه و آموخته های ماست . ارد بزرگ



غضب ، نابیناترین ، شدیدترین و زشت ترین ناصحان است . دسه گور



چراغ مایه دفع تاریکی است ، بدی جوهر تاریکی در زندگی آدمی است ، که از آن دوری باید جست .فردوسی خردمند



دانش آموزان جوانه های برخواسته از وجود آموزگاران اند که با آسمانها می آمیزند و ریشه گاهشان همان خاک پر ارزش است . ارد بزرگ



آنکه تخم بدی را می فشاند ، بدون شک همه محصول آن را درو می کند . دموستن



عمری را تلف کردم تا بفهمم فهمیدن همه چیز لازم نیست . رنه کوتی



آنچه در انسان بزرگ است این است که او پل است نه غایت . فردریش نیچه



اندیشمندانی همواره نا آشنا می مانند که راه سخن گفتن با مردم خویش را نمی دانند . ارد بزرگ



طول کشیدن معالجه را دو سبب خواهد بود : نادانی پزشک ، یا نافرمانی بیمار . زکریای رازی



دو گوش داریم و فقط یک زبان، برای اینکه بیشتر بشنویم و کمتر بگوییم . دیوژن



فریادهای دردناک و ستمدیده ، شمشیرهایست که هر آن به گونه ایی انتقام می گیرند . ارد بزرگ



مهم نیست کجا متولّد شدم و چگونه و کجا زندگی کرده ام. مهم این است که در آنجا که بوده ام چگونه رفتاری داشته ام . جوجیا اوکیف



شور و هیجان داشته باش ، اما هرگز عقل و منطق را کنار مگذار . لخ والسا



گذشت زمان آدمی را پیر نمی سازد، بلکه ترک آرمانها و کمال مطلوبهاست که ما را فرتوت و افتاده می کند . دوگلاس مک آرتور



خوشبختی مانند پروانه ای است ، اگر او را دنبال کنید از شما فرار می کند ولی اگر آرام بنشینید روی سر شما خواهد نشست . داوید هیوم



پیوندمان را با یاد آوری سرشت نیکمان نیرومندتر سازیم . ارد بزرگ



آن که بر فراز بلندترین کوه رفته باشد ؛ خنده می زند بر همهء نمایش های غمناک و جدی بودن های غمناک . فردریش نیچه



ادمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشگل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند . مونتسکیو



خوشبختی، فاصله ی این بدختی تا بدبختی بعدی است . چارلی چاپلین



من اگر در بهشت باشم ولی به من بگویند تو حق نداری جهنم را به این بهشت ترجیح بدهی از آن بهشت بیرون می روم . ژان روستان



اگر آرمان برایمان هویدا باشد ابزار های رسیدن به آن را خیلی زود خواهیم یافت . ارد بزرگ



این جهان سراسر افسانه است جز نیکی و بدی چیزی باقی نیست . فردوسی خردمند



اشتغال به هر کاری بهتر از تنبلی و بیکاری است . اسمایلز



زن ها جنگ ها را شروع می کنند و مردها آن ها را ادامه می دهند . ارنست همینگوی



یک مادر خوب به صد استاد و آموزگار می ارزد. ژرژ هربرت



تنها آرمانهای بزرگ است که به ما بینشی فرا دنیوی می دهد . ارد بزرگ



تا بدبختی را نشناسیم هیچوقت راه بدست آوردن و نگه داشتن خوشبختی را یاد نمی گیریم . داوید وایت



برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم ، اکنون برای خوب به پا کردن آنچه که می دانم ، احتیاج به جوانی دارم . ژوبرت



عشق همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد . ارد بزرگ



آن اندیشه هایی را دوست دارم که با خون نوشته شده باشند
آدمی بهر تنها زیستن می باید یا حیوان باشد یا خدا. ارسطو می گوید: انگارهء سومی نیز هست بودن یکجای هر دوی آنان ... آن هم فیلسوف وار ..حقایق همه ساده اند. این نه مگر دروغی است دو چندان که آن را بر ساخته اند؟ . فردریش نیچه



وقتی انسان دوست واقعی دارد که خودش هم دوست واقعی باشد . امرسون



کسی که سعی می کند بطرف هدف نهایی قدم بردارد مانند مسافری است که شب هنگام از کوه بالا می رود زمانی که به قله آن رسید چندان به ستارگان نزدیک نیست اما آنها را بهتر می بیند. تانری



آدمی به خاطر نیاز به مراقبت و کمک دیگران با آنها ارتباط برقرارمی کند . فردریش نیچه



دشواری ، به هدف ما ارزش می بخشد . دشواری بیشتر ، ارزش فزونتر . ارد بزرگ



هیچ چیز عوض نمی شود ! شما دیدتان را عوض کنید رمز کار این است . کالوس کاستاندا



من با عشق به تو تنها به میعادگاهم می آیم ، اما این من ، در ظلمت کیست کنار می آیم تا از او دوری کنم ، اما نمی توانم از او بگریزم ، او وجود کوچک خود من است ، آقا و سرور من . حیا و شرمندگی نمی شناسد و شرمنده ام که همراه با او به درگاه تو آمده ام . رابیندرانات تاگور



کتاب زندگی گذشتگان ، جان تاریک را روشنی می بخشد . فردوسی خردمند



نماز عشق ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست . ارد بزرگ



دوصد گفته چون نیم کردار نیست . ضرب المثل فارسی



خدا را شکر کنید که نعمات و موهبت هایش به علت بینش محدود ما متوقف نمی شود . کاترین پندر



برای هر کس زمان معینی وجود دارد که قابل انتقال نیست . کلود مونه



گاهی هدف خود ، سد دید آدمیست باید دور شد و آنگاه برگشت چه درخشان هویداست . ارد بزرگ



هنرمند، اشیا را با خورشیدی روشن می کند که از آن طبیعت نیست . دیده رو



پول با شادمانی کم داخل کیسه می شود ولی با غم زیاد از ان خارج می گردد . مولیر



مردمان توانمند در میان جشن و بزم نیستند . آنها در هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشند و برای رسیدن به آن در حال پیکارند . ارد بزرگ



دوستان برای نخجیر دشمنان چون تیر و پیکان اند. بزرگمهر



تختخواب خطرناکترین جای دنیاست، چون صدی نود مردم در آن می‌میرند . مارک تواین



عشق چنان شیفتگی در نهان خود دارد که سخت ترین دلها نیز ، گاهی هوس شنا در آن را می کنند . ارد بزرگ



شوهر داروئی است که تمام دردهای دخترانرا علاج می کند . مولیر



کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است . نادر شاه افشار



مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد . ارد بزرگ



یک ابله تحصیل کرده از یک ابله بی سواد ابله تر است. مولیر



اگر به قلبت گوش کنی و مغزت را به کار اندازی، هیچ وقت اشتباه نمی کنی. برادلی



تمنای واپسین آدمی ، شناور شدن در بسامدهای گیتی است . ارد بزرگ
بسامدها : امواج



اراده انسانی ، در پهلوی مقدرات او ایستاده و چرخ تکامل او را اداره می کند . فیثاغورث



در شگفتم که سلام آغاز هر دیداری است ولی در نماز پایان است. شاید بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است. علی شریعتی



امید دارویی است که شفا نمی دهد ، اما درد را قابل تحمل می کند . مارسل آشار



مال ، زنبوری است که اگر از نگه داری آن آگاه باشید عسل می دهد وگرنه نیش می زند و پرواز می کند . مارون



بکار گیری آشنایان در یک گردونه کاری برآیندی جز سرنگونی زود هنگام سرپرست آن گردونه را به دنبال نخواهد داشت . ارد بزرگ



شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است . نادر شاه افشار



اگر به انسان ها شخصیت و فرصت ابراز عقیده بدهید، پاداش و امکان مشارکت بدهید، رشد خواهند کرد و اندیشه های ناب خود را بیرون خواهند ریخت . رابرت اسلاتر



اهل سیاست پاسخگو هستند ! البته تنها به پرسشهایی که دوست دارند ! . ارد بزرگ



رقابت تا زمانی پسندیده است که کار را به حسادت نکشاند. رنه دکارت



فراموش نکنیم که ما به سخنان یک طرف دعوا گوش کرده ایم آخر کتابهای اسمانی را خدا نازل کرده . سامیوئل باتلر



خودت باش شاید بدترین پندی باشد که به بعضی ها می توان داد . تام سامسون



ابله همیشه به دنبال بزرگ تر از خود می گردد ، که او را تحسین کند. بوالو



نگاه مردان کهن ایستا نیست آنها دورانهای آینده را نیز به خوبی می بینند . ارد بزرگ



معنی زندگی را در قدرت باید جستجو کرد ، هرلحظه از زندگی، ما باید هدف عالیتری داشته باشیم . ماکسیم گورکی



افسوس ... یگانه سؤالی که هیچکس نمی تواند پاسخی به آن بدهد این است ؛ سعادت چیست ؟ . برادلی



مردان و زنان کهن در راه رسیدن به هدف ، یک آن هم نمی ایستند . ارد بزرگ



در غرب دلبستگی ما به موفقیت باعث سست شدن ما در خطر کردن می شود. آنچه از این خطر کردن می آموزیم به آن موفقیت می ارزد. و این ترس از شکست است که تعیین می کند که بیاموزیم یا نه؟ . پارکر پالمر



خطا فرصتی است که هوشمندانه تر باشیم . هنری فورد



برآزندگان گرما بخشند ، سخن و گفتار آنان راه روشن آیندگان است . ارد بزرگ



هر چه شما را نمی کشد شما را قوی تر می کند . مارلون براندو



پاکدامنی و استفامت از تمام پیمانها و سوگند ها محکمتر است . مادام نکر




من هفتصد بار اشتباه نکردم. من یک بار اشتباه نکردم من زمانی موفق شدم که هفتصد راهی را که موفقیت آمیز نبود اصلاح کردم. هر گاه راهی را که عمل نمی کرد حذف کردم راهی را پیدا کردم که کار می کرد . توماس ادیسون



فرمانروا اندیشه خویش را درگیر رخدادهای کوچک نمی کند . ارد بزرگ



هر گاه خبر های بد را به عنوان یک نیاز به تغییر و نه یک خبر منفی پذیرفتید شما از آن شکست نخورده اید بلکه از آن چیزهای تازه آموخته اید . بیل گیتس



باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ . نادر شاه افشار



فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران را بگیرد شایستگی گرداندن کشور را ندارد . ارد بزرگ



خط مستقیم نه تنها در هندسه ، بلکه در اخلاقیات هم کوتاهترین راه است . راحل



انسان فرزند کار و زحمت خویش است . داروین



شجاعت حقیقی ،موفق شدن بر شداید زندگی است . ناپلئون



آنچه هستید شما را بهتر معرفی می کنید تا آنچه می گویید. بزرگمهر



انتخابات مکان شعبده بازی دیوان سالاران نیست ! . ارد بزرگ



انسان فرزند کار و زحمت خویش است . داروین


بخشندگی،انتشار بوی خوش بنفشه بر ته کفشی است که لگدمالش کرده است . مارک تواین



زندگی ات را قربانی چیزی مکن،همه چیز را قربانی زندگیت کن . اشو



دودمانی که بزرگان و ریش سفیدانش خوار باشند ، به کالبد بی جانی ماند که خوراک جانوران دیگر شود . ارد بزرگ



از اشتباهات خود شرمنده نشوید و آن را جرم ندانید . کنفسیوس



در حقیقت موفقیت حاصل یک درصد کار است که خود از 99 در صد خطا حاصل شده است . سوشیرو هوندا



انتخابات پرشگاه سیاسیون برای رسیدن به دستگاه دیوانی نیست اینجا خواست توده آدمیان برای درمان ناراستی هاست . ارد بزرگ



رهنومد های مشخص بطلبید تا کامیاب گردید . اسکاول شین



چه غصه هایی بخاطر اتفاقات بدی که هرگز در زندگی ام پیش نیامد خوردم . میکل آنژ



هرگز نمی توان با آدمهای کوچک کارهای بزرگ انجام داد . سیسرون



با داشتن اراده قوی مالک همه چیز هستید . گوته



گِره های که به هزار نامه دادگستری باز نمی شود ، به یک نگاه و یا ندای ریش سفیدی گشاده می گردد . ارد بزرگ



اراده قویست که به همه قوای دیگر حکمرانی می کند . بشرطیکه ما آنرا با قوه عقل هموار سازیم . دوفون



اختلاف نظر وقتی خوشایند می گردد که دو طرف به منظور کشف حقیقت ، دوستانه به جر و بحث بپردازند . مناظره وقتی شکنجه آور است که یک طرف سعی کند به زور حرف خود را به کرسی بنشاند . ف – و – رابرتن



انتخابات نیاز به هنجاری خردمندانه دارد خردی که باور همه نخبگان آزاد اندیش کشور باشد . ارد بزرگ



آرزو ریشه حیات ماست . اگرچه ای ریشه حیات ما را به تدریج می سوزاند . ولی همین ریشه مایه زندگی است . نیچه



اگر خوب دقت کنید موضوع راز قدرت نیات ما تنها باید چشمهایمان راخوب با کنیم و نگاه کنیم می توانید مصداق قانون جاذبه را ببینید بیشتر ازبیمار حرف می زند خودش بیمار است بیشتر از ثروت حرف می زند ثروتمند است درواقع تمام چیزهایی شما تجربه می کنید . جان دمارتینی



هر اقدام بزرگی ابتدا محال به نظر می رسد . کارلایل



ریش سفید داراترین به اندیشه است نه به دارایی و اندوخته . ارد بزرگ



ایده ها الگوهای ازلی ای هستند که در قلمرو ذاتها یا هستی های حقیقی وجود دارند که آدمیان تنها هنگامی که خود را از توجه به جزئیات ، در اینجا و اکنون (مکان و زمان) فارغ سازند وارد آن قلمرو می شوند . شوپنهاور



فعالیت تازه و جاندار تنها راه غلبه بر فلاکت است . گوته



آنگاه که آدمی (( چرایی / غایت چیست )) زندگی خویش را می شناسد ؛ آنگاه است که او از هر (( چگونه ؟ )) آسوده خاطر می شود. آدمی مشتاق نیکبختی نیست ؛ تنها انگلیسی چنین است . فردریش نیچه



ابلهان در سرزمین های کوچک همواره سنگ کشورهای بزرگ را به سینه می زنند و هم میهنان خویش را تشویق به بخشش میهن و ناموس خود می کنند . ارد بزرگ



تجربه به معلم سختگیری است . او اول امتحان میکند و بعد درس می دهد . کارایل



سرنوشت خود را با افکار تعیین کنید. کارایل



ادب با پول ، دانش و آموزش بدست نمی آید ادب دارای ریشه است ریشه ایی به بلندای تاریخ . ارد بزرگ



سخن گفتن یک نوع احتیاج است ولی گوش دادن هنر . گوته



دهان زشتگوی را باید با خاموشی وقار بست . فرانسیس بیکن



بخشندگان فرمانروایان بی تاج و تخت میانه مردمند . ارد بزرگ



شما نمیتوانید با قصد انجام یک کار به شهرت برسید . هنری فورد



افعی مهیب را دسته ای مورچه از پای درمیآورند. مثل ژاپنی



دانایان با عمل زندگی میکنند،نه با اندیشه عمل . کارلوس کاستاندا



گردن کشی آدمیان ، ریشه در ریزی و خردی میدان اندیشه آنان دارد . ارد بزرگ



تاریخ سیر خود را بر زندگی مردان بزرگ بنا نموده است . کارایل



ایمان نیروئی است فراتر از منطق. اچ.ال. منگن



ای پسر هرچند تو جوانی , پیرو عقل باش , نگویم جوانی مکن , لیکن جوانی خویشتن دار باش و از جوانان پژمرده مباش.چنانچه ارسطالیس می گوید جوانی نوعی از جنون است . قابوسنامه



آنانکه از رسیدن به ریشه ها هراس دارند ، در روزمرگی دست و پا می زنند . ارد بزرگ



دشمنانت را خوب گوش بسپار که هیچکس بهتر از آنها عیبهای تو را گوشزد نمیکنند . بنیامین فرانکلین



زرتشت به وسیله فلسفه خود بشر را از بار سنگین مراسم ظاهری آزاد ساخت و اساس آئینش را بر آموزشهای اخلاقی نهاد . رابیندرانات تاگور



هر بدی میتوانی به دشمن نرسان که ممکن است روزی دوستت گردد و هر سری داری با دوستت در میان نگذار که ممکن است روزی دشمنت گردد . سعدی



میندیش که دیگران ، تو را به آرمانت خواهند رساند . ارد بزرگ



هر که از سرنوشت دیگران پند نگیرد دیگران از سرنوشتش پند خواهند گرفت . بزرگمهر



دوصد گفته چون نیم کردار نیست . ضرب المثل فارسی



برای شاد کردن دیگران ،آرزوهایشان را بفهم . اپیکور



انسان بندی ست بسته میان حیوان و ابر انسان. بندی بر فراز مغاکی . فردریش نیچه



پیش نیاز رسیدن به دلیری و بی باکی ، یافتن آرمان و خواسته ای هویدا است . ارد بزرگ



در واقعیت امر همهء انسانهای بالغ بمانند کودکانی در پشت نیمکت مدرسه در ماه اگوست(مهر در ایران)هستند! . جانیکن إورلاند



بسیارند کسانی که قادر به انجام کاری هستند اما نمی توانند بیشتر از این که هستند باشند!!! . جاکوب ولمان



عظمت مردان بزرگ از طرز برخوردشان با مردات خرد آشکار می شود . کارلایل



آموزه ای پدید آمد و باوری در کنارش : همه چیز پوچ است ؛ همه چیز یکسان ؛ همه چیز رو به پایان ! . فردریش نیچه



سختی های بزرگ به آدمی نیرویی دو چندان می بخشد . ارد بزرگ



خوشرفتار کسی است که بتواند با ادمهای بد رفتار سازش کند . فرانسو



حقیقت داروی تلخی است که ثمرات شیرینی دارد . گاندی



درست حرف بزن و یا عاقلانه سکوت کن . ولز هربرت



آدمیانی اندک ، تنها به هدف می اندیشند ! و بسیار کسان که هدفشان جز خانه نشین کردن همان گروه و دسته کوچک نیست . ارد بزرگ



دشمن کوچک وجود ندارد . بنیامین فرانکلین



شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید.کیم وو چونگ



دروغ مانند برف است هر چه آن را بگردانی بزرگتر میشود . مارتین



گیتی در جنگ و آوردی بزرگ در گردش است . اندیشه و تلاش خردمندان از یک سو و پوزخند اهریمن و روان دیوپیشگان از سوی دیگر ، معرکه این جهان گذارا است . ارد بزرگ



اگر تو را دشمنی باشد دلتنگ مشو که هر که را دشمنی نباشد بی قدر و بها باشد . قابوسنامه



کم دانستن و پر گفتن مثل نداشتن و زیاد خرج کردن است. ناپلئون


خدا به ما دو گوش داده و یک زبان یعنی دوتا بشنو و یکی بیشتر نگو! . بتوس



خنده بهترین سلاح جنگ با زندگی است . آناتول فرانس

خوشبختی در خانه شماست بیهوده آن را در باغ همسایه مجویید . مارک اورل

نرمش و سازگاری با گیتی از هر کمین دلهره آوری ، رهایی مان خواهد بخشید . ارد بزرگ

استاد پرورنده روان است ، و پدر مادر پرورش دهنده جان . قابوسنامه

یوگا پیام خرد است و بشریت وارث این پیام . دالایی لاما

برآزندگان به گفتار سخیف و کم ارزش زندگی خویش را تباه نمی سازند . ارد بزرگ

شما نمیتوانید با تنفر داشتن از دیگری خودتان را به خدا نزدیکتر کنید، چه معتقد باشید که این خشمی بجاست و یا نه. رابطه میان روح - که شما هستید - و خدا بر اساس عشق است. و جاییکه عشقی پاک وجود دارد، هیچ جایی برای هیچ نوع خشمی وجود ندارد. سری هارولد کلمپ

حقیقت زندگی این است که همه ی انسانهایی را که با آنها در تماس هستیم شاد کنیم. دیپاک چوپرا

سردمداران ناشایست ترسشان از ناکارآمدیشان نیست ، دوری از فرمانروایی آنها را می ترساند ! . ارد بزرگ

هرکه سخن نسنجد از جوابش برنجد. سعدی

اگر می‌بینی کسی به روی تو لبند نمی‌زند علت را در لبان فرو بسته ی خود جستجو کن. دیل کارنگی

شیرینی یکبار پیروزی به تلخی صد بار شکست می‌ارزد. سقراط

آن کس که آفرینندگی و نو آفرینی می خواهد. در نیک یا بد. ناگزیر نخست می باید با نیست و نابود کردن ارزشها آغاز کند . فردریش نیچه

منبع :
http://arezoha110.mihanblog.com/post/444

۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

شجاعت از دیدگاه بزرگان

مردان شجاع فرصت می آفرینند ترسوها و ضعفا منتظر فرصت می نشینند . گوته

مرد دلیر بهنگام ستیز و نبرد ، همراهانش را نمی شمارد . ارد بزرگ

شجاعت مانند عشق ، از امید تغذیه می شود . بناپارت

آدم شجاع یکبار می میرد ولی ترسو هزار بار . الین چانک

آنکه را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست . سعدی

مهارت دریانورد در طوفان و شجاعت سرباز در میدان جنگ، ظاهر می گردد، باطن و سیرت مردم را در حین بدبختی و مصیبت آنها ، می توان شناخت. دانیال حکیم

شجاعت داشته باش تا با حقیقت رو به رو شوی . استون

برای‌ ازدواج‌ كردن‌، بیش‌ از جنگ‌ رفتن‌، شجاعت‌ لازم‌ است‌. كریستین‌

شجاعت حقیقی ،موفق شدن بر شداید زندگی است . ناپلئون

از ابرانسان است كه انسان های برتر دلگرمی و شجاعت می گیرند . فردریش نیچه

پیش نیاز رسیدن به دلیری و بی باکی ، یافتن آرمان و خواسته ای هویدا است . ارد بزرگ


منبع سایت دل سوخته

مهرزاد رضاپور

http://delsokhteh.mihanblog.com/post/2

ترس از دید دیگاه بزرگان

آرمان های خویش
هیچ گاه از داشتن دشمن نترس ، از انجام ندادن درست آرمان های خویش بترس . ارد بزرگ


فرصت
مردان شجاع فرصت می آفرینند ترسوها و ضعفا منتظر فرصت می نشینند . گوته


نشان ترس
کین خواهی از خاندان یک بدکار ، تنها نشان ترس است ، نه نیروی انسانهای فرهمند . ارد بزرگ


ترس از شكست
در غرب دلبستگی ما به موفقیت باعث سست شدن ما در خطر كردن می شود. آنچه از این خطر كردن می آموزیم به آن موفقیت می ارزد. و این ترس از شكست است كه تعیین می كند كه بیاموزیم یا نه؟ . پاركر پالمر


از یک چیز
در دنیا فقط از یک چیز باید ترسید و آن خود ترس است . ناپلئون بناپارت


سرباز ترسو
سربازی که می ترسد ، جان خود و دیگر سربازان را به خطر می افکند . ارد بزرگ


دنیایی صوفیانه
آدمیان ترسو و ناکارآمد خود را در دنیایی صوفیانه قهرمان می بینند . ارد بزرگ


راه خطا
اگر به راه خطا رفتی از بازگشتنش مترس . کنفوسیوس


تنها راه
تنها راه غلبه بر ترس روبرو شدن با آن است. ما غالبا به طرف حوادثی کشیده می شویم که از رویارو شدن با آنها وحشت داریم.بنابراین اگر از تنهایی بترسید تنهایی را برای خود به ارمغان می آورید. اگر از بدهکار بودن بترسید به احتمال زیاد با تمام زیر و بم آن آشنا خواهید شد. اگر از دستپاچگی و پریشان حالی واهمه داشته باشید همان را تجربه خواهیدکرد. این، روش زندگی برای تشویق ما انسانها به رشد کردن است. آندرو متیوز


همان بلا
اگر توجه مان را به چیزی جلب كنیم كه از آن وحشت داریم ، بطور قطع همان بلائی را که از آن می ترسیم ، به سرمان می آید . آنتونی رابینز


ترس از مرگ
اگر از شما بپرسند که در این جهان در انتظار چه هستید چه پاسخ خواهید داد؟ اگر از اشخاص عادی باشید "که نود و نه درصد مردم از اشخاص عادی هستند" خواهید گفت که من دراین دنیا انتظار دارم که پس از مرگ مستقیما وارد بهشت شده ودر حالی که عمر جاویدان خواهم داشت تا پایان عالم اغذیه لذیذ بخورم و از لذت عشق و شهوت برخوردار شوم و آهنگ های طرب انگیز بشنوم و ... ولی غافل از این هستید که پس از رفتن در بهشت و داشتن عمر و جوانی همیشگی که هرگز دچار خزان پیری و بیماری نخواهید گردید دیگر از خوردن و نوشیدن و خوابیدن و شهوترانی لذت نخواهید برد و بزودی زندگی یک نواخت بهشت شما را خسته و کسل خواهد کرد زیرا چیزی که در این دنیا خوردن و خوابیدن و غیره را برای شما لذت بخش کرده ترس از مرگ و از دست دادن این لذات است و روزی که این لذات جاوید شد یعنی مرگ برای شما وجود نداشت همه چیز عادی خواهد گردید! در جای دیگر گفته ام که اگر شما را به بهشت ببرند پس از یکسال اقامت کسل شده و از در بهشت خارج گردیده و در جستجوی نقطه دیگری هستید که تغییری در زندگی شما بدهد!!! . موریس مترلینگ


بزرگترین اشتباه
بزرگترین اشتباهی كه كسی مرتكب می شود , این است كه دائم از اشتباه كردن بترسد . آلبرت هوبارد


باید
باید از بدی کردن بیشتر بترسیم تا بدی دیدن. ابوالعلا


توانایی
آنکه به خرد توانا شد ، ترس برایش نامفهوم است . ارد بزرگ


صوفی منشی
از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است. نادر شاه افشار


بی تفاوتی
هرگز اجازه ندهید ترس شما را به " بی تفاوتی " سوق دهد . باربارا دی آنجلیس


سر رشته امور
اینکه بعضی ها می ترسند یا افسرده می شوند به این علت است که آنان سر رشته امور را از دست داده اند مسئولیت احساس شان بابت احساس بدی که دارند مسئولیت را از سر خود باز می کنند چون برای شان راحت تر است که دیگران را مسئول زندگی خود بدانند تا بگویند:باعث بروز چنین احساساتی خودم هستم. وین دایر


دل به هوس
ده چیز بر ده گروه خاصه بر دانش پژوهان نکوهیده است : دروغ گفتن به فرمانروا ، سپهبدی که زر بر سپاه خویش نپراگند ، مرد سپاهی که از پیکار بهراسد ، دانشمندی که چون چیزی در نظرش مطبوع افتد دل به هوس سپارد و از گناه نترسد ، پزشکی که خود بیمار و دردمند شود . تنک مایه ای که به دروغ به سرمایه و دارایی خویش نازد ، سفله ای که بر هر کس که چیزی دارد رشک برد ، خردمندی که زود خشم بود ، و به چیز کسان طمع ورزد ، کسی که رهنمایی از نادان امید دارد ، و آنکه کارگاه و یا بنیادی عظیم را به کاهلی سپارد ، و بی خردی که خردجوی نباشد . بزرگمهر


ترس
از آهسته رفتن نترس ، از بی حرکت ایستادن بترس . مثل چینی


بزدلان
گفتگو با آدمیان ترسو ، خواری بدنبال دارد. ارد بزرگ


نفرین
از آه و نفرین بزرگان و ریش سفیدان هر ایلی باید ترسید . ارد بزرگ


روبرو شدن
چاره ترس روبرو شدن با چیز ترس آور و تماشای آن است . روتر فورد


دشمن
آنکه از دشمن داشتن می ترسد ، هرگز دوست واقعی نخواهد داشت . هزلت


ترس از دوست
از دشمن خودت یكبار بترس و از دوست خودت هزار بار. چارلی چاپلین


هزار بار
آدم شجاع یکبار می میرد ولی ترسو هزار بار . الین چانک


لذت
كسی كه از مرگ می ترسد از زندگی لذت نتواند برد. اسپانیولی


مرد بزرگ
مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس


منبع : دل سوخته

http://delsokhteh.mihanblog.com/post/1

دلربایی پیش از مرگ

shakiba_persiangraphic003



اندیشمند و متفکر برجسته ایرانی " ارد بزرگ " می گوید : (( نوازش و دلربایی زیاد ، پیشاپیش بستر مرگ را فراهم کند )) اما این حقیقت را قرنها پیش سردار متجاوز مغول نمی دانست ده سال بود که حاکم نظامی کرمانشاه شده و در این مدت مدام چشم چرانی می کرد و پی عیش و نوش بود.
برای چندمین بار عاشق گشته و بی قرار دختر یکی از معتمدین کرمانشاه شده بود پس از چند روز خودخوری بلاخره اختیار از کف بداد و به خانه آن آدم آبرومند یورش برده و گیسوی دختر را در چنگال گرفته و بر زمین می کشید .
تیغ شمشیر در زیر گلوی خانواده دختر بود پس کسی حتی نمی توانست التماس و خواهش کند چون دختر را به قلعه سیاه خویش برد کنیزکان دخترک را احاطه کردند دستی بر سر رویش کشیده آرایشش کرده و به اتاقی فرستادند که آن مرد نانجیب انتظارش را می کشید . دخترک دیگر چه امیدی می توانست داشته باشد ، چون مرغ اسیری در چنگال اژدها . گلویش پر از بغض بود و چشمانی مضطرب . با خود گفت خودم را می کشم تا از این ننگ خلاصی یابم . اما ناگهان فکری به سرش زد و به سردار گفت من آماده ام تا تو را امشب از خویش راضی کنم اما پیش از آن باید از پدرم اجازه بخواهم و چون پدرم در خانه اسیر است بگویید کاتب بیاید تا بگویم نامه ی برای پدرم نوشته و از او برای همیشه خداحافظی کنم . سردار کاتب را خواست کاتب جوانی زشت رو و مغول که تازه نوشتن را آموخته بود.
نامه نوشتن را آغاز نمود سردار چون از آن دو دور شد ، دختر به کاتب گفت : تو جوان برازنده و فوق العاده زیبایی هستی جوانک بر خود لرزید و دختر گفت سیمای تو همان سیمایی مردی است که من قبلا در خواب دیده بودم جوانک سکوت کرده و سرخ شده بود دخترک باز گفت تو تا به امشب کجا بودی که من خودم را فدایت کنم .
قلم در دست کاتب می لرزید ! پریزادی بی مانند و خوشبو را می دید که او را چنین وصف می کند به دختر گفت : اما من اینجا یک کاتب هستم و شما همسر حاکم !
دختر با کرشمه خاصی گفت فرمانروای من تویی ! اگر او را از پا درآوری !!
کاتب نگاهی به چشمان زیبای دختر افکند و دل از دست بداد ، دختر گفت اگر سردار به من دست زد دیگر عشق و مهری از من نخواهی دید کاتب از شدت هیجان سرخ شده بود مرکب از دستش افتاد بر زمین از صدای آن حاکم باز آمده و گفت بس است نامه را بردار و برو . حاکم دست بر شانه دخترک نهاده و به او گفت بلند شو برویم چون کاتب دست حاکم را بر شانه دختر بدید قرار از کف بداد و تیغ تیز کردن قلم خویش را بیرون کشید از پشت بر گردن حاکم کشید چون فریاد مرگ حاکم به آسمان کشیده شد محافظین به درون اتاق ریخته و در دم کاتب تیغ بدست را کشتند . دخترک گریه می کرد نگهبانان با احترام به او گفتند شما از اینجا بروید چند روز بعد سردار جدیدی به کرمانشاه وارد شد مستخدمین و زنان سردار قبلی اجازه خروج از آن اسارتکده مجلل را پیدا نمودند و آن دختر نجیب توانست بار دیگر به خانه پدری پا گذارد .

یاسمین آتشی

منبع داستان کوتاه

http://da3tanekotah.persianblog.ir

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

ارد بزرگ می گوید : ساختاری که با سرشت آدمی سازگار نباشد توان پایداری ندارد

بررسی و پژوهش از مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com



فرگِرد ساختار:
ارد بزرگ می گوید : ساختاری که با سرشت آدمی سازگار نباشد توان پایداری ندارد .
ارد بزرگ می گوید : نیرومندترین ساختارها ، نرم ترین آنهاست ، ساختارهای خشک و سخت خیلی زود نابود می گردند .


از دیدگاه نگرش به شالوده ی ساخت و بهره برداری، دو گونه ساختار داریم.

ساختارهای ابزارواره ای، با اراده ی آدمی ساخته میشوند. چنین سازه هایی، ماشینی هستند که ما بر اساس بهره مندی و بهزیستی خود میسازیم و برای رسیدن به هدفهای خود آن را اداره میکنیم. برای نمونه، دولتِ ابزارواره، ساختاریست برآیند قراردادی که برای نظم آفرینی و امنیت به بهای کراندار کردن کنشهای آدمی بسته میشود.
دولتی چیزی را فراهم میکند که طبیعت پوشش نداده است و آن آشتی و امنیت و آزادی اجتماعی است.

ساختارهای اندامواره ای، به اندامواره های پیشرفته ای مانند میشوند. اینگونه ساختارها، تنواره ای زنده و دارای گوناگونی و پیچیدگی اند. برای نمونه، دولتِ اندامواره، ابزاری نیست که انسان برای رسیدن به هدف ویژه ای آن را ساخته باشد، بلکه مانند خانواده و جامعه، اندامواره ایست که خود دگردیسی و بوندگی یافته است.
افلاطون را نخستین و بزرگترین نماینده ی دیدمانِ اندامواره ای میدانند. البته به آسانی میتوانیم ایرانیان و هندیان کهن را پیشرو بدانیم چرا که همسان دانستن ساختارها و طبقات اجتماعی به اندامهای انسان نخستین بار به دیده ی دو خواهرِ آریایی ایران و هند آمده است.

جداسری میان ساختارهای ابزارواره و اندامواره از آنجا می آغازد که ساختار ابزارواره را بر پیکره ی هاژه سوار میکنند. به گفته ی دیگر هنگامی که ساختارها ابزاری در دست ما باشند تا به کمک آنها اهداف خویش را بر جامعه هموار کنیم چنین ساختاری، ابزارواره است چرا که میان خانواده و جامعه با ساختار چیره بر آن دو [دولت] جداسری مینهد. اما ساختار اندامواره، خود، برآمده از خانواده و جامعه اند. آنها را هرگز نساخته اند، زیرا چنین ساختارهایی ریشه در کهن دوران زیست آدمی دارند.

دومین تفاوت میان ساختارهای اندامواره و ابزارواره در نرمی و خشکی آنهاست. خانواده و جامعه، ساختاری نرم را بر خود میپذیرند که زیست خود را از آنچه از آن برآمده بگیرد. چنین ساختاری بسیار نیومند و پایدار خواهد بود، چونان ساختار خانواده و جامعه که از آغاز تاریخ آدمی با وی بوده است، این ساختار اندامواره، برآیند خانواده و جامعه است ازین رو، به اندازه ی خانواده و جامعه پایداری خواهد داشت.

سومین تفاوت میان این دو گونه ساختار، در فرآیند بازسازی آنهاست. میدانیم که هیچ ساختاری بدون نوسازی نمیتواند زمان درازی کارا بماند. ساختارهای اندامواره نوسازی خود را از خواست و اراده ی "آنچه از آن برآمده اند" میگیرند. چنین ساختارهایی هنگامی در بیشینه ی تدرستی و نیرومندی به سر میبرند که زیرسازه هایشان تندرست و نیرومند باشند. چنین نگرشی، بسیار همسان با دیدگاه افلاطون است. وی به جای آنکه بپرسد، خودکامگان [دیکتاتور] چگونه فرمانروایی خود را بر مردم جایگیر میکنند؟ از خود میپرسد، چرا مردم فرمانروایی خودکامگان را بر خود میپذیرند؟
و اما بازسازی ساختارهای ابزارواره که ریشه در خواستِ فرمایشی فرمانروا برای بهبودی در نتیجه ی کارها دارد. چنین دیدگاهی را در تاریخ کنونی ایران به روشنی میبینیم. دولت رضاشاه و پسرش که با دید ابزارواره ای به ساختار دولت مینگرند، در تلاشند تا جامعه را به پذیرش پیشرفت وادار سازند و این در حالیست که جامعه خواستهای مذهبی و احساسی ژرفی دارد که ساختارِ چیره ی دولت، برای ارضای این خواستها برنامه ریزی نشده است، ازین رو انقلاب روی میدهد.

"هگل" که یکی از بزرگترین اندیشمندان اندامواره اندیش است. دولت را ساختاری برآیند نهادِ خانواده با پادنهادِ جامعه میداند که با همنهادیِ آن دو، میان آدمیان یکپارچگی میآفریند.

حکیم ابوالقاسم فردوسی نسبت به ساختار دولت دیدی انداموارانه دارد. کتاب سترگ "شاهنامه" که بازتابی راست گفتارانه از روان ملی ایرانیان است، برای سرزمین اهورایی ایران، نرمترین و نیرومندترین ساختار دولتی را ساختار شاهنشاهی میداند، چرا که شاهی، از "سنت پدرانه" خانواده و اجتماع برآمده است
ساختار انداموارانه ی خانواده، هاژه و دولت بر گرد مشروعیت پدرسالارانه چرخ میخورد. [این پدرسالاری مینه ای ساختاری دارد و با پدرسالاری رنگ و رو رفته به معنی "این تنها پدر است که حق سخن گفتن دارد" جداسر میباشد]
مینه ی "پدر" در ایران ریشه در آیین مهر دارد. جایی که رهرو در بالاترین پلکان سیر و سلوک به جایگاه پیری یا پدری میرسد [بنگرید به همسانی آیین مهر با پلکان پاپ که ریشه در این آیین دارد]. در اندیشه ی ایرانی، خانواده، گِردِ اینکه برآورده کننده ی نیازهای نخستین آدمیست، نیازهای بالای زنجیره ی اندیشه اش را نیز برآورده میسازد،
از این رو "پدر" به معنی "سرپرست کودکان تا زمان بالندگی" آنگونه که جان لاک با دید ابزاروارانه اش می اندیشد نیست. فرزندان ایران همیشه حتا پس از بالندگی نیز با او پیوندی روحانی دارند. ساختار پدرانه گستره ای از خُردترین پایگاه اجتماعی، "خانواده" تا بالاترین پایگاه اجتماعی "شاهی" دارد. شاه، پدر ملت است، چرا که همچون پدر خانواده، با فرهمندی سلطنت میکند، نه حکومت. [به وارون اندیشه ی ماکس وبر؛ از دید ایرانیان چیرگی پدرانه همگام با چیرگی فرهمندانه است]

شاید بدین شوند است که ایرانیان، کوروش را "پدر" و داریوش را "سوداگر" مینامیدند [به گفته تاریخ نگار یونانی!]، زیرا داریوش نسبت به کوروش، دیدی خشکتر و ابزاروارانه تر به دولت داشت. او برای نخستین بار دیوانسالاری را بنیان مینهد و به وارونِ چشمداشتِ مردم، از آنان مالیات میگیرد [گرفتن مالیات یک نیاز بایسته است]، پس مزه ی شورش را نیز میچشد. به وارون، کوروش بر اساس خواستِ ملتهای زیردست هیچگاه از آنها مالیات نگرفت و شگفت آنکه هیچگاه با شورش روبرو نشد. در مقایسه با ساختار داریوش، ساختار کوروش نرم تر و پایدارتر و نیرومندتر میباشد.
هرچه به پایان هخامنشیان نزدیک میشویم، ساختار شاهنشاهی خشکتر میگردد و شاهنشاهان که از دیدگاه نرم و اندامواره اِی نیای بزرگ خود کوروش دوری گزیده اند، پایداری ساختار خود را در برابر اسکندر هرومی از دست میدهند.

ساختارهای زیستی گیتی را میتوان از دیدی دیگر به هفت دسته بخش کرد [دسته بندی بیلدینگ]:
1. ساختارهای ایستا [استاتیک]
2. ساختارهای پویا [دینامیک]
3. ساختارهای بازخوردی [سایبرنتیک]
4. ساختارهای تک یاخته ای
5. ساختارهای گیاهی
6. ساختارهای انسانی
7. ساختارهای اجتماعی
در این بخش بندی، هر چه از بالا به پایین می آییم، ساختار نرم تر و زنده تر و پیش بینی ناپذیرتر میگردد.
پویایی و مرگ و زایایی در این زنجیره از بالا به پایین افزایش می یابد تا جایی که در ساختارهای انسانی و اجتماعی به ذهن آوردن هرگونه اندیشه ی جزم اندیشانه شکست خواهد خورد.
دیدگاه خشک ابزارواره، در تلاش است تا با بارنهیِ ساختارهای ایستا، پویا و یا بازخوردی[دیوانسالارانه]، ساختارهای انسانی و اجتماعی را به تسخیر خود درآورد.
دیدگاه نرم اندامواره، کوشش میکند تا با هر ساختار به تناسب پایگاه آن برخورد کند.

از این رو، نیرمندترین ساختارها که نرم ترین آنها نیز هست، ساختاریست که بر اساس سرشت آدمی بنیان نهاده شده باشد. چنین ساختاری را نمیتوان ساخت، بلکه باید کشف کرد و شناخت یا اگر فراموش شده، آن را با نوسازی، دوباره بر سر کار آورد