۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

پرفسور محسن هشترودي

پرفسور محسن هشترودي رياضي دان برجسته و مشهور در 22 آذرماه سال 1286 شمسي در شهر تبريز و در خانواده‌اي فرهيخته و مذهبي کودکي به دنيا آمد که او را محسن نام نهادند. پدرش همچون اکثر آذريها مردي بود کوشا و با همت که چهارده سال در نجف اشرف تحصيل کرده بود.

يک روحاني وارسته و پرهيزگار که چون از نجف به تبريز برگشت اشراف و اعيان شهر براي او هداياي بسيار فرستادند و او که انساني وارسته بود تمام هديه‌ها را پس فرستاد حتي هديه صولت السلطنه را رد كرد. او در کنار ستارخان سردار ملي به مبارزه پرداخت و در دور اول و دوم به نمايندگي مردم تبريز به مجلس شورا رفت .

حاصل زندگي پر بار پروفسور هشترودي را نمي‌توان به سادگي با معيارهاي کمي قياس کرد، وي طي سالهاي استادي خود شاگردان برجسته‌اي تربيت نمود که هر کدام راه او را پيش گرفتند و مايه سر بلندي ملت ايران شدند. حاصل شصت و نه سال زندگي پر ثمر علاوه بر کارهاي فرهنگي، علمي و مديريت هاي فرهنگي، مقاله‌ها و کتابهاي بسياري است، که مشهورترين آنها به قرار زير است:

• نظريه اعداد
• دانش و هنر
• تمرينهاي رياضيات مقدماتي
• سايه‌ها
• سير انديشه بشر
• LES CONNEXIONS NORMAL AFFINES ET WEYLIENNES
• SUR LES ESPACES DE RIMANN DE WEYL ET DE SCHOUTEN

سالشمار زندگي پرفسور دکتر محسن هشترودي:

1286- تولد در شهر تبريز مصادف با بيست و دوم آذرماه.
- عزيمت و مهاجرت دائمي به تهران بهمراه خانواده، چهل روز پس از تولد.

1292- شروع به تحصيل در مدرسه سيروس و ادامه تحصيل در مدرسه اقدسيه.

1299- شروع به آموزش زبان فرانسه در سن 13 سالگي.

1300- ادامه تحصيل در مدرسه دارالفنون از کلاس هشتم به بعد.

1304- اتمام دوره دبيرستان در دارالفنون.

1307- اعزام به اروپا براي تحصيل در رشته پزشکي از طرف وزارت فوائد عامه.

1308- انصراف از تحصيل در رشته پزشکي و بازگشت به ايران.
- ورود به دارالمعلمين مرکزي. ( دارالمعلمين مرکزي بعدها دانشسراي عالي و سپس دانشگاه تربيت معلم ناميده شد ).

1311- فارغ التحصيلي از دانشسراي عالي با درجه ممتاز و به عنوان شاگرد اول.
- عزيمت به کشور فرانسه بهمراه دومين گروه فارغ التحصيلان.

1312- کسب امتياز اول در امتحانات آناليز عالي در پاريس.
- اخذ دومين ليسانس خود در رشته رياضي از دانشگاه سوربن در مدت زمان 2 سال.

1315- راهنمايي و تصويب رساله دکتراي توسط رياضي دان نامدار( الي کارتان ).
- اخذ مدرک دکتراي دولتي ( راتا ) بهمراه دکتر محمد علي مجتهدي.

1316- آغاز تدريس رياضيات، هندسه، حساب و آناليز در دانشکده ادبيات، علوم و دانشسراي عالي.

1320- اخذ رتبه استادي تمام در دانشسراي عالي.

1321- اخذ کرسي مکانيک تحليلي گروه آموزشي رياضي دانشگاه تهران.
- پذيرش رياست اداره تعليمات متوسطه اداره فرهنگ تهران.
- دريافت امتيازهفته نامه (( نامه کانون ايران )) از شوراي عالي فرهنگ.

1322- حضور فعال در اعتراض و اعتصاب استادان و دانشجويان دانشگاه تهران براي استقلال دانشگاه از وزارت معارفه.

1323- ازدواج با خانم "رباب مديري" ( تولد دو فرزند دختر و يک پسر).
- انتشار رساله تحت عنوان مسئله مليت.

1325- راه اندازي و هدايت مجمع فلسفي با عضويت اشخاصي چون امير حسين آريان پور، ابوالحسن فروغي، حسينعلي راشد و ...

1326- پذيرش استادي راهنماي رساله دکترا ( الکساندر سمباد آبيان ) با عنوان هندسه ترسيم فضاي چهار بعدي.
- انتشار رساله علمي در باب التصاقهاي ناهنجار به زبان فرانسه.

1329- حضور در کنگره بين المللي رياضي دانان هاروارد به عنوان نماينده دانشگاه تهران.
- عضويت در موسسه مطالعات پيشرفته دانشگاه پرينستون آمريکا به درخواست رياست دانشگاه پرفسور اوپن هايمر.
- تدريس در ترم پاييزه دانشگاه هاروارد.
- انجام مصاحبت و گفتگوهاي پي در پي با انشتين در اين ايام.

1330- بازگشت به ايران و قبولي مسئوليت رياست دانشگاه تبريز بمدت يکسال.

1332- حضور در کنگره بين المللي رياضي دانان آمستردام بعنوان نماينده دانشگاه تهران.
- چاپ مجموعه اشعار خود تحت عنوان (( سايه ها )).

1335- ايراد سخنراني در کنگره طوسي در دانشگاه تهران.
- ميزباني چند روزه از رياضي دان برجسته مقيم آمريکا( زاريسکي ) در منزل خود.

1336- حضور در کنگره بين المللي رياضي دانان زبان لاتين در شهر نيس فرانسه.
- انتخاب به رياست دانشکده علوم براي يک دوره 3 ساله از طرف شوراي استادان دانشکده.
- عدم پذيرش پيشنهاد رييس موسسه تحقيقاتي ( کالج دو فرانس ) مبني بر همکاري.
- سخنراني در باب ( تجسم و تصوير ) به دعوت بديع الزمان فروزانفر نايب رييس انجمن ايراني فلسفه و علوم انساني دانشکده معقول و منقول.
- ايراد سخنراني در کنگره آزادي و فرهنگ تحت عنوان (( تاثير علوم در ادبيات و هنر )).
- چاپ متن سخنراني استاد در کتاب سفينه غزل و تجديد چاپ هاي متعدد.
- تلاش بسيار و مستمر براي تصويب تبصره الحاقي به قانون استخدام مهندسان و فارغ التحصيلان رشته هاي علوم.
- ارائه طرح و پيشنهاد تاسيس کانون فارغ التحصيلان دانشکده علوم.
- هدايت سازمان صنفي دانشجويان و عهده داري مسئوليت آن به مدت 3 سال.

1337- حضور در کنگره بين المللي رياضي دانان در شهر ادينبورگ انگلستان و گفتگو با بزرگاني مثل برتراند راسل.

1338- عضويت در انجمن اتحاديه بين المللي فضا به پيشنهاد رئيس انجمن.
- راه اندازي دوره فوق ليسانس رياضي در ايران.

1340- قبول عهده داري رياست هيات تحريريه نشريه فرهنگي، علمي و هنري کتاب هفته با همکاري منوچهر آتشي و احمد شاملو.
- چاپ مجموعه مقالات در زمينه هاي ادبي و مباحث کلي علمي تحت عنوان (( دانش و هنر )).

1343- حضور در کنگره بين المللي ژئومتري در صوفيه.

1347- ارائه پيشنهاد تشکيل انجمن رياضي و انجمن معلمان رياضي به مفهوم عام به مدير مجله يکان.

1348- بازنشستگي پس از 31 سال استادي تمام وقت از دانشکده علوم بنا به پيشنهاد و تقاضاي خودش.
- قبولي پيشنهاد رياست کانون فضايي ايران.
- انتصاب بعنوان رياست هيات امناء و شوراي نويسندگان مجله فضا.

1349- حضور در اولين کنفرانس رياضي کشور.
- اخذ لوح استاد ممتازي دانشگاه تهران.
- عضويت در هيات امناء مدرسه عالي علوم اداري و بازرگاني قزوين وابسته به وزارت علوم و آموزش عالي بمدت 3 سال.

1350- حضور در دومين کنفرانس رياضي کشور.

1351- حضور در سومين کنفرانس رياضي کشور.
- ايراد سخنراني در کنگره تحقيقات ايراني در دانشگاه تهران.

1352- در گذشت نابهنگام دختر بزرگش در فرانسه.
- اعزام همسرش به آلمان براي درمان و دوري از وي.

1355- افزايش تالمات روحي و جسمي ناشي از بيماري همسر و فوت فرزند.
- بر اثر ايست قلبي در 13 شهريور ماه جان به جان آفرين تسليم و در 17 شهريور از مسجد دانشگاه تهران تا بهشت زهرا تشييع و اينچنين جاودانه شد.

روحش شاد و قرين رحمت باد.

از بيانات دکتر هشترودي:

دانش در جست و جوي چيزي است كه هست ولي هنر در پي آفرينش چيزي است كه نيست. اگر هنرمند امروز سرسام زده به نظر مي آيد، به دليل آن است كه گناه ناخواسته دانش را معصوم ديگري كه همان هنرمند است، بايد با اشك چشم تائيد كند.
دكارت مي گويد: مي انديشم پس هستم.
من مي گويم: هستم پس مي انديشم.

تهيه و تنظيم : محمد شکراله زاده

http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100956776814

مجتبی مینوی

استاد مجتبي مينوي در 19 بهمن ماه سال 1282 در شهر سامرا بدنيا آمد . پدرش شيخ عيسي شريعتمداري طلبه فاضلي بود که در سامرا نزد ملا محمد تقي شيرازي به تحصيل علوم ديني مشغول بود و در سال 1290 به درجه اجتهاد نايل آمد. استاد مينوي در سن 9 سالگي بهمراه خانواده به تهران عزيمت و در مدارس تهران به ادامه تحصيل ادامه داد و سپس در دارالفنون تحصيل و در سال 1329 ه.ش به تحصيل در دارالمعلمين پرداخت.

مينوي در مدت اقامت ده ساله در انگلستان زبان انگليسي را بخوبي فرا گرفت و علاوه بر يادگيري زبان پهلوي تدريس در دانشگاه آکسفورد را شروع کرد و به تصحيح متون قديمي و جمع آوري نسخ و متون قديمي ايران پرداخت .

استاد مينوي در زماني که به عنوان رايزن فرهنگي ايران در ترکيه مشغول بود موفق به بررسي 12000 جلد کتاب خطي موجود در کتابخانه هاي اين کشور شد و از بسياري از اين نسخه هاي خطي عکسبرداري و به تهران فرستاد.

استاد ايرج افشار در باب تجسس مينوي در کتابخانه هاي ترکيه مي گويد : " در کتابخانه هاي آن کشور سه شخص عالم بيش از هر کس ديگر از سر حوصله و تجسس به جستجوي علمي و دقيق پرداخته اند و آن سه نفر عبارتند از : هلموت ريتر آلماني ، احمد آتش ترک و استاد علامه بزرگوار و نادر المثال مجتبي مينوي ايراني که روانش شاد باد .

سالشمار زندگي استاد مجتبي مينوي:

1282- تولد در 19 بهمن ماه، شهر سامرا .

1286- شروع به تحصيل در مکتبخانه به اصرار خودش در سن 4 سالگي .
- ختم قرآن کريم قبل از اتمام اولين سال حضور در مکتبخانه .

1287- شروع به تحصيل در مدرسه شهر سامرا در سن 5 سالگي .

1290- کسب درجه اجتهاد توسط پدرش از محضر ميرزا تقي شيرازي .
- بازگشت به ايران به اتفاق خانواده .
- اتمام حفظ کامل قرآن کريم در سن 8 سالگي .

1291- ادامه تحصيل در مدارس امانت و افتخاريه .
1298- عزيمت به رشت به همراه خانواده در پي انتصاب پدر به رياست عدليه رشت .
- شروع بکار محرري (( منشي گري )) در عدليه براي کمک به اقتصاد خانواده .

1299- شروع به تحصيل در دارالمعلمين .

1302- بازگشت به تهران در پي اشتغال پدر در مجلس شوراي ملي .
- استخدام در مجلس شوراي ملي به عنوان تند نويس بمدت 2 سال .
- شروع به آموزش زبان پهلوي در محضر پرفسور هرتسفلد آلماني .

1307- تصحيح و چاپ ديوان ناصر خسرو .
- عزيمت به فرانسه در پي تاسيس دفتر سرپرستي محصلين در سفارت ايران و انتصاب بعنوان معاونت دفتر مذکور .
- بازگشت به ايران پس از چند ماه در پي بروز اختلاف ميان وي و رئيس دفتر مذکور .
- انتصاب به رياست کتابخانه معارف که بعدا به کتابخانه ملي تغيير نام داد .
- آشنايي با علامه قزويني و آموزش روش نقد تحقيقي نزد وي .

1308- عزيمت به لندن براي اشتغال در دفتر سرپرستي محصلين در سفارت ايران .
- تکميل آموزش زبانهاي انگليسي و فرانسوي و آشنايي با مستشرقين بنام اروپايي در پي اقامت 3 ساله در اروپا .
- وارونه جلوه دادن مطالب کتاب توسط حسودان و بد سگالان نزد رضا شاه و دستور توقيف و جمع آوري آن بدستور شاه .
- قطع حقوق وي از جانب وزارت معارف بدستور رضا شاه .
- ادامه اقامت اجباري در اروپا بمدت 15 سال .

1310- تصحيح " سياستنامه " با همکاري آقاي خلخالي .

1311- نوشتن و انتشار " نامه ي تنسر " .

1312- بازگشت به ايران و اقامت چند ساله .
- تصحيح " نوروزنامه " تاليف خيام نيشابوري .

1313- حضور در کنگره بين المللي هزاره فردوسي در تهران .
- ترجمه و چاپ کتاب " وضع ملت، دولت و دربار ايران در دوره ساساني " نوشته پرفسور آرتور کريستين دانمارکي .
- عزيمت به انگليس بمنظور پژوهش هاي فرهنگي پس از انتشار آخرين اثرش .

1314- تصحيح داستان ويس و رامين فخرالدين اسعد گرگاني .

1318- انتصاب بعنوان رياست دبستان ايرانيان در ترکيه .

1319- عزيمت به انگليس و اقامت در شهر لندن .

1320- رفع توقيف از کتاب " وضع ملت، دولت و دربار ايران در دوره ساساني " و عرضه در بازار .
- تصحيح " رساله در امر ماليات " تاليف خواجه نصيرالدين طوسي با همکاري ولاديمير مينورسکي .

1328- دعوت بکار از سوي دانشگاه تهران و بازگشت به ايران .
- تدريس بعنوان استاد تاريخ ايران بعد از اسلام در دانشکده هاي ادبيات و الهيات .

1329- اقامت کوتاه در استانبول .
- بازگشت به ايران و تدريس ادبيات فارسي در دانشگاه تهران .

1330- انتصاب بعنوان رايزن فرهنگي ايران در ترکيه بمدت 4 سال.
- حضور در کنگره بين المللي خاورشناسان استانبول .
- شروع به بررسي دوازده هزار جلد کتب خطي موجود در کتابخانه هاي ترکيه .
- عکسبرداري و تهيه ميکرو فيلم از کتب خطي و ارسال به ايران .

1331- تصحيح کتاب " منصفات " اثر افضل الدين کاشاني .

1332- حضور در سمينار بررسي فرهنگ اسلامي در پرينستون .
- انتصاب به عنوان رياست تعليمات عاليه وزارت فرهنگ .

1333- تصحيح " عيون الحکمه " تاليف ابو علي سينا با همکاري يحيي مهدوي .

1335- شرکت در سمينار تمدن غرب از نظر مشرق زمين در شهر ونيز .
- تاليف کتاب " پانزده گفتار " در باب ادبيات اروپايي و تطبيق آنها با ادب فارسي .
- چاپ نتايج سفرها به ترکيه در قالب مقالاتي با عنوان " از خزائن ترکيه " در مجله دانشکده ادبيات تهران در سه شماره متوالي .
- تصحيح کتاب " تحريمه القلم " اثر سنايي غزنوي .

1338- حضور فعال در سمينار مورخان خاورميانه در شهر لندن .

1339- شرکت در کنگره بين المللي هنر و معماري ايران در شهر نيويورک .
- حضور در کنگره بين المللي خاورشناسان در شهر مسکو .
- تهيه فهرست براي نسخه هاي خطي فارسي کتابخانه چستر بيتي .

1343- تصحيح کتاب " کليله و دمنه " ترجمه و انشاي نصرالله منشي.

1344- تصحيح سيرت جلاالدين منکبرتي .

1345- عدم پذيرش دعوت محمد رضا شاه براي حضور در ضيافت دربار .

1346- شرکت در کنگره بين المللي خاورشناسان در شهر ان آربر .
- چاپ کتاب " فردوسي و شعر او " .

1350- تصحيح کتاب " وقفنامه ربع رشيدي " تاليف رشيدالدين فضل الله همداني با همکاري ايرج افشار .

1352- حضور در کنگره بين المللي خاور شناسان شهر پاريس .
- انتشار کتاب " تاريخ و فرهنگ " .

1354- تصحيح کتاب " احوال و اقوال شيخ ابوالحسن خرقاني " .

1355- بستري شدن در بيمارستان بخاطر شکستگي دنده در پي زمين خوردن .
- در گذشت در 7 بهمن ماه و به يادگار گذاشتن کتابخانه اي نفيس با بيش از 25000 جلد کتاب .

1356- بر پايي بزرگداشت وي با حضور دهها تن از دانشمندان برجسته ايراني از طرف دانشگاه تهران .

در مجموع‌، عمر اين‌ استاد گرانمايه‌ تاريخ‌ و ادب‌ فارسي‌ چه‌ در ايران‌ و چه‌ در اروپا در كتابخانه‌ ها و به‌ بررسي‌ و نسخه‌ برداري‌ و تصحيح‌ متون‌ كهن‌ ادبي‌ گذشت‌. استاد مينوي‌ با بهره‌ گيري‌ از تسلط خود به‌ زبانهاي‌ انگليسي‌ ،فرانسه‌ ،عربي‌ و آلماني‌ موفق‌ به‌ تهيه‌ 1000 ميكرو فيلم‌ از اسناد و مدارك‌ خطي‌ فارسي‌ موجود در كتابخانه‌ هاي‌ موزه‌ انگليس، هند، كمبريج‌ ، آكسفورد، ادينبورگ‌ و منچستر گرديد كه‌ اين‌ ميكروفيلم‌ ها امروزه‌ پايه‌ اصلي‌ مجموعه‌ كنوني‌ كتابخانه‌ مركزي‌ و مركز اسناد دانشگاه‌ تهران‌ است‌ و مورد استفاده‌ محققان‌ ايراني‌ و غير ايراني‌ قرار مي‌گيرد.

تهيه و تنظيم : محمد شکراله زاده


منبع : جام جم

http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100897424177


محمدامین ریاحی



محمدامین ریاحی (۱۳۸۸-۱۳۰۲) ادیب، مورخ و شخصیت فرهنگی معاصر ایرانی است. آرا و آثار پژوهشی او در زمینه فرهنگ ایرانی، ادب پارسی، فردوسی و شاهنامه، غزل‌های حافظ، و تاریخ روابط ایران و عثمانی دارای اعتبار خاصی در تحقیقات ایران‌شناسی است.

محمدامین ریاحی در خرداد ۱۳۰۲ در خوی [استان آذربایجان غربی] در یکی از خاندان‌های قدیمی این شهر متولد شد. دوره‌های تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در خوی گذراند. پس از آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال آذربایجان توسط نیروهای خارجی برای ادامه تحصیل به تهران رفت و دوره‌های دانشسرای مقدماتی و دانشسرای عالی را در تهران گذراند. طی دوره تحصیل در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران از درس نسل اول اساتید برجستۀ این دانشگاه از جمله بدیع‌الزمان فروزانفر، عباس اقبال آشتیانی، ملک‌الشعرا بهار، احمد بهمنیار، عبدالعظیم قریب و ابراهیم پورداود بهره گرفت. دوره لیسانس زبان و ادبیات فارسی را در سال ۱۳۲۷ به پایان رساند و در سال ۱۳۳۷ پس از دفاع از رساله دکتری خود به راهنمایی فروزانفر به درجه دکتری در زبان و ادبیات فارسی رسید. به نوشته محمدعلی اسلامی ندوشن، وی «یکی از آخرین کسان از نسل ادبای معتبر بود... که طی شصت سال در صحنه فرهنگ ایران حضور داشت و هرچه نوشت دقیق و قابل اعتماد بود.»


محمدامین ریاحی از سال ۱۳۲۷ که آغاز کار او در فرهنگ بود، دبیر و رئیس دبیرستانهایی در قم، گرگان، قزوین و تهران، رئیس دانشسرای گرگان (از ۱۳۳۰) و استاد دانشگاه تهران (تا ۱۳۵۷) بوده است. او از ۱۳۳۵ به مدت پنج سال عضو هیئت مؤلفان لغت‌نامه دهخدا بود. از سال ۱۳۲۷ عضو هیئت مدیره جامعه لیسانسیه‌های دانشسرای عالی بود. در ابتدای سال ۱۳۴۰ عهده‌دار مدیرکلی وزارت فرهنگ (سابق) شد، و در مدت سه سال در پرتو تجربه‌هایی که طی سال‌های تدریس دبیرستانی از وضعیت نابسامان کتاب‌های درسی داشت، طرح سامان‌دهی و یکنواخت‌سازی کتاب‌های درسی دبیرستانی را بنیاد نهاد. هدف این طرح، خارج ساختن کتاب‌های درسی از میدان رقابت ناسالم ناشران و مؤلفان، قرار دادن کار تألیف و چاپ کتاب‌های درسی دبیرستانی در اختیار وزارت فرهنگ، و تهیه کتاب‌های درسی دبیرستانی با کیفیت مناسب بود. طرح کتاب‌های درسی با وجود مخالفت‌ها و دخالت‌های گسترده ناشران و مؤلفان ذینفع در تهیه و چاپ کتاب‌های درسی، طی چند مرحله به اجرا درآمد، و نهایتا در سال ۱۳۴۲ با تأسیس سازمان کتاب‌های درسی وابسته به وزارت فرهنگ (بعداً وزارت آموزش و پرورش) برای تالیف کتاب‌های درسی جدید، موجبات ارتقای کیفیت آموزش دبیرستانی را فراهم آورد. دکتر ریاحی ضمن چند مقاله در ماهنامه آموزش و پرورش (سال ۱۳۴۲) و نیز در مقاله‌ای با عنوان ماجرای کتاب‌های درسی (۱۳۷۷) شرحی از اقدامات خود در وزارت فرهنگ را در آن دوره آورده است.


دکتر محمدامین ریاحی طی سال‌های بعد عهده‌دار چندین سمت فرهنگی از جمله رایزنی فرهنگی ایران در کشور ترکیه و تدریس در دانشگاه آنکارا (از ۱۳۴۲)، دبیرکلی هیئت امنای کتابخانه‌های عمومی کشور (از ۱۳۵۰)، نیابت ریاست فرهنگستان ادب و هنر ایران، ریاست دانشکده هنرهای دراماتیک، ریاست بنیاد شاهنامه فردوسی (از ۱۳۵۴)، مشاور وزیر فرهنگ و هنر، و وزارت آموزش و پرورش (۱۳۵۷) شد. به نوشته محمدعلی اسلامی ندوشن «گذشته از پژوهش ادبی و تدریس، دکتر ریاحی در مناصب اجرایی نیز خدمت‌های صادقانه‌ای به فرهنگ کشور کرد، چون در سمت رایزنی فرهنگی در ترکیه و سرپرستی بنیاد شاهنامه، و در هر موقعیتی که بود، از کسانی نبود که با ادب فارسی به عنوان یک شغل، یک مقام یا یک وظیفه روبرو می‌شوند، بلکه از کسانی بود که جان و دل در راه آن می‌نهند.»


از مشهورترین تألیفات دکتر محمدامین ریاحی می‌توان به «سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی»، «گلگشت در شعر و اندیشه حافظ»، «تاریخ خوی» و «زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی» اشاره کرد که از نظر اصالت و دقت نظرهای ابرازشده مورد توجه ادب‌شناسان قرار داشته است. آثار دکتر محمدامین ریاحی در حوزه شناسایی و تصحیح متون کهن فارسی، و کوشش‌های او در این زمینه همچون مرصادالعباد، نزهة‌المجالس , شش فصل علاوه بر آن‌که راهگشای پژوهندگان متون فارسی از نظر روش تحقیق و تصحیح بوده، با توجه به یافته‌های تحقیقی ارائه‌شده در مقدمه‌ها و تعلیقات همواره مورد استفاده و استناد پژوهشگران در حوزه‌های ادب و تاریخ و فرهنگ ایران قرار داشته‌است.


فصل مهمی از فعالیت‌های علمی و پژوهشی دکتر محمدامین ریاحی مربوط به شاهنامه و فردوسی بوده است. بنیاد شاهنامه فردوسی بنابر طرح پیشنهادی وی به وزارت فرهنگ و هنر تأسیس شد و او علاوه بر تهیه اساسنامه بنیاد شاهنامه، از ابتدای تشکیل بنیاد در سال ۱۳۵۰ عضویت هیئت امنای آن را داشت. در سال ۱۳۵۴ جانشین مجتبی مینوی در سمت ریاست علمی بنیاد شد. از آن هنگام تا زمان توقف فعالیت در پایان سال ۱۳۵۷ فعالیت‌های بنیاد شاهنامه در زمینه گردآوری نسخه‌های خطی شاهنامه و ویرایش و انتشار بخش‌هایی از متن شاهنامه شتاب بیشتری یافت.در آبان ۱۳۵۶ به دعوت او نخستین مجمع علمی بحث در باره شاهنامه با حضور تعدادی از محققان برجسته در بندرعباس تشکیل شد که برگزیده‌ای از گفتارهای این مجمع تحت عنوان شاهنامه‌شناسی سال بعد منتشر شد. دکتر محمدامین ریاحی در سال ۱۳۶۹ موجبات تجدید چاپ شاهنامه ژول مول را که هنوز از ویرایش‌های معتبر شاهنامه به شمار می‌آمد فراهم آورد و مقدمه‌ای جامع بر آن نوشت. در مقاله «سال‌شماری زندگی فردوسی و سیر تدوین و تکمیل شاهنامه» که در سال ۱۳۷۱ انتشار یافت برپایه اشاره‌های موجود در متن‌های کهن به زندگی فردوسی و نیز با تکیه بر بیت‌هایی از شاهنامه سال‌شماری دقیقی از رویدادهای زندگی فردوسی تا آنجا که منابع امکان می‌داد فراهم آورد. چندی بعد در ۱۳۷۲ یکی از مهمترین پژوهش‌های او «سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی»، مجموعه نوشته‌های کهن درباره فردوسی، شاهنامه و نقد آنها» منتشر شد. در این اثر مرجع، وی با بررسی منابع قدیم فارسی آنچه را با زندگی فردوسی پیوند دارد، همراه با بررسی انتقادی و به ترتیب تاریخی، آورده است. مقدمه جامع این کتاب که خود رساله‌ای در فردوسی‌شناسی است، پرتوهای تازه‌ای بر زندگی فردوسی می‌افکند و دربردارنده آگاهی‌های بسیاری درباره آفریننده شاهنامه است. اما مشهورترین کوشش دکتر ریاحی در راه شناخت شاهنامه و فردوسی، تألیف کتاب «فردوسی: زندگی اندیشه و شعر او» است که اولین بار در ۱۳۷۵ انتشار یافته و به اعتقاد بسیاری از صاحب‌نظران بهترین اثر عمومی در معرفی فردوسی و شاهنامه است.
محمدامین ریاحی


از سال ۱۳۱۸ که اولین مقاله به قلم محمدامین ریاحی در مجله ارمغان به چاپ رسید، طی بیش از شصت سال مقاله‌های تحقیقی متعددی از او در نشریه‌ها، و نیز در یادنامه‌های بزرگان ادب و فرهنگ معاصر ایران منتشر شد. گزیده‌ای از این مقاله‌ها با عنوان چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران در سال ۱۳۷۹ به چاپ رسید. از فعالیت‌های مطبوعاتی او سردبیری هفته‌نامه مهرگان (ارگان جامعه لیسانسیه‌های دانشسرای عالی)، مدیریت هفته‌نامه کیهان فرهنگی (برای معلمان)، ماهنامه آموزش و پرورش (نشریۀ وزارت فرهنگ)، و فصلنامه سیمرغ (نشریه بنیاد شاهنامه) را می‌توان نام برد.


در سال ۱۳۳۷ دکتر محمدامین ریاحی ضمن مقاله‌ای که در مجله یغما انتشار داد، مدفن فراموش‌شده شمس تبریزی را در شهر خوی بازشناسی کرد و طی تحقیقات بعدی با ارائه شواهد تاریخی قطعی، واقع بودن مدفن شمس تبریزی را در این محل به اثبات رساند. از آن پس مزار شمس تبریزی در خوی توسط غالب محققان شناخته شد، و بازسازی محوطه تاریخی مزار شمس تبریزی از دهه ۱۳۷۰ در دستور کار مسئولان قرار گرفت.


دکتر محمدامین ریاحی در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸ در ۸۶ سالگی در تهران درگذشت.


سال‌شمار زندگی

* محمدامین ریاحی در یازدهم خرداد ۱۳۰۲ در شهر خوی متولد شد.

* تحصیلات ابتدایی را در دبستان خسروی و دوره اول دبیرستان را در دبیرستان خسروی خوی گذراند.

* نخستین مقالات تحقیقی او در مجله ارمغان ( سال بیست و یکم ۱۳۱۸) انتشار یافت.

* در مهر ۱۳۲۱ برای تحصیل در دانشسرای مقدماتی از خوی به تهران آمد و در خرداد ۱۳۲۳ دورۀ دوساله دانشسرا را به پایان رساند.

* از مهر ۱۳۲۳ تا خرداد ۱۳۲۷ در دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی در تهران تحصیل کرد و به دریافت دانشنامه‌های زبان و ادبیات فارسی، و علوم تربیتی نایل گردید.

* از مهر ۱۳۲۷ به تحصیل در دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی پرداخت.

* از مهر ۱۳۲۷ تا آذر ۱۳۳۲ دبیری دبیرستان حکیم نظامی قم، دبیری و سرپرستی دانشسرای گرگان و دبیرستان ایرانشهر گرگان، و دبیری دبیرستان‌های قزوین را داشت.

* از آذر ۱۳۳۲ دبیر دبیرستان‌های تهران و از مهر ۱۳۳۳ رئیس دبیرستان محمد قزوینی تهران بود.

* در مهر ۱۳۳۴ به عضویت کمیسیون قوانین در وزارت فرهنگ انتخاب شد.

* در نیمه دوم سال ۱۳۳۴ هفته‌نامه کیهان فرهنگی (برای معلمان) را بنیاد نهاد که انتشار آن در خرداد ۱۳۳۵ متوقف شد.

* در شهریور ۱۳۳۷ از پایان‌نامه دکتری (تصحیح مرصادالعباد نجم‌الدین رازی به راهنمایی بدیع‌الزمان فروزانفر) دفاع کرد و درجه دکتری در زبان و ادبیات فارسی یافت.

* از خرداد ۱۳۳۵ تا خرداد ۱۳۴۰ به دعوت دکتر معین با سازمان لغت‌نامه دهخدا همکاری داشت و تألیف و تدوین بخشی از حرف سین را انجام داد.

* از مهر ۱۳۳۵ تا خرداد ۱۳۴۰ دبیری دبیرستان هدف را داشت.

* از خرداد ۱۳۴۰ تا دی ۱۳۴۲ مدیر کل نگارش در وزارت فرهنگ (سابق) و نیز مشاور وزیر و قائم‌مقام وزیر فرهنگ در شوراها بود.

* از بهمن ۱۳۴۲ تا بهمن ۱۳۴۷ با درجه وزیرمختاری رایزن فرهنگی ایران در ترکیه بود.

* طی دورۀ رایزنی فرهنگی در ترکیه به دعوت دانشگاه آنکارا به تدریس ادبیات فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران اشتغال داشت.

* از مهر ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در گروه‌های ادبیات فارسی و تاریخ تدریس می‌کرد.

* از ابتدای سال ۱۳۴۸ مشاور وزیر فرهنگ و هنر بود.

* از مهر ۱۳۵۰ عضویت هیئت امنای بنیاد شاهنامه فردوسی را داشت.

* از اسفند ۱۳۵۰ تا خرداد ۱۳۵۴ دبیرکلی هیأت امنای کتابخانه‌های عمومی کشور را به عهده داشت.

* از مهر ۱۳۵۴ تا بهمن ۱۳۵۵ نایب‌رئیس فرهنگستان ادب و هنر ایران بود.

* از بهمن ۱۳۵۴ تا دی ۱۳۵۷ سرپرستی و ریاست بنیاد شاهنامه فردوسی را به عهده داشت.

* از ۱۳۵۵ در دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تدریس می‌کرد.

* از بهمن ۱۳۵۵ تا اسفند ۱۳۵۶ سرپرست دانشکده هنرهای دراماتیک بود.

* از دی ۱۳۵۷ تا بهمن ۱۳۵۷ وزارت آموزش و پرورش را به عهده داشت.

* در بهمن ۱۳۵۷ پس از سی سال خدمت دولتی به تقاضای خود بازنشسته شد.

* از آن زمان از هرگونه همکاری با موسسات، نهادها و یا بنیادها خودداری کرد و تمام اوقات خود را وقف راهنمایی محققان، ادامۀ فعالیتهای پژوهشی و تألیف و انتشار کتاب‌ها و مقالات در زمینۀ ادب و تاریخ و فرهنگ ایران کرد.


کتاب‌های منتشرشده

* دیوان رشید یاسمی (گردآوری)، ۱۳۲۶ ابن سینا

* جهان‌نامه، تألیف محمد بن نجیب بکران (تصحیح)، ۱۳۴۲

* داستانی به نام کتاب درسی، تاریخچه کتابهای درسی در ایران و گزارش اصلاح آن (تألیف)

* مفتاح‌المعاملات، تألیف محمد بن ایوب طبری (تصحیح)، ۱۳۴۹

* مرصادالعباد، تألیف نجم‌الدین رازی (تصحیح)، ۱۳۵۲

* گزیدهٔ مرصادالعباد (تصحیح)، ۱۳۶۱

* رتبة‌الحیات، تألیف خواجه یوسف همدانی (تصحیح)، ۱۳۶۲

* رسالة‌الطیور، تألیف نجم‌الدین رازی (تصحیح)، ۱۳۶۲

* عالم‌آرای نادری، تألیف محمدکاظم مروی (تصحیح)، ۱۳۶۲

* نزهة‌المجالس، تألیف جمال خلیل شروانی (تصحیح)، ۱۳۶۶

* کسایی مروزی، زندگی، اندیشه و شعر او (تألیف)، ۱۳۶۷

* گلگشت در شعر و اندیشه حافظ (تألیف)، ۱۳۶۷

* سفارتنامه‌های ایران، تاریخ روابط پانصدساله ایران و عثمانی (تألیف)، ۱۳۶۸

* زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی (تألیف)، ۱۳۶۹

* معرفة‌الاسطرلاب معروف به شش فصل، به‌ضمیمهٔ عمل‌و‌الالقاب، تألیف محمد بن ایوب طبری (تصحیح)، ۱۳۷۱

* تاریخ خوی، سرگذشت سه‌هزارساله منطقه شمال‌غرب ایران (تألیف)، ۱۳۷۲

* سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی، مجموعه نوشته‌های کهن در باره فردوسی و شاهنامه و نقد آنها (تألیف)، ۱۳۷۲

* بگشای راز عشق، گزیده کشف‌الاسرار میبدی (تصحیح)، ۱۳۷۳

* فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او (تألیف)، ۱۳۷۵

* پایداری حماسی (مجموعه مقالات)، ۱۳۷۹

* چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران (مجموعه مقالات)، ۱۳۷۹


منبع‌ها

1. ↑ محمدعلی اسلامی ندوشن، وان ما رفته گیر و می‌اندیش، اطلاعات، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸
2. ↑ همان
3. ↑ مهدی غروی، بنیاد شاهنامه فردوسی، راهنمای کتاب، شماره ۱۶۹-۱۷۲ مهر-دی ۱۳۵۵
4. ↑ هفتاد مقاله، ارمغان فرهنگی به دکتر غلامحسین صدیقی ۱۳۷۱
5. ↑ «درگذشت دکتر محمد امین ریاحی». دکتر منصور رستگار فسائی.
6. ↑ «ریاحی و شناخت شاهنامه بدون افسانه‌پردازی و نادرستی». خبرگزاری کتاب ایران، آناهید خزیر.
7. ↑ «یادمان دکتر محمد امین ریاحی». کریم فیضی، روزنامه اطلاعات ۴ تیر ۱۳۸۸.
8. ↑ محمدامین ریاحی، منار شمس تبریز در خوی و قاضی رکن‌الدین خویی ممدوح خاقانی، مجله یغما، فروردین ۱۳۳۷
9. ↑ محمدامین ریاحی، تربت شمس تبریز کجاست؟، چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران

برگرفته از :
http://243.blogfa.com/post-79.aspx

آمنه وهاب زاده

آمنه وهاب زاده شیرزن جبهه های جنگ که روزگاری امدادگر، تک تیرانداز، آرپی چی زن و همرزم شهید همت، چمران و صیاد شیرازی بوده ، امروز همراه با ماسک اکسیژن در گوشه خانه 50 متری اش در آلوده ترین نقطه تهران زندگی می کند. می گوید به اندازه یک عمر از عملیاتهای آزادسازی خرمشهر، دهلاویه، حصرآبادان، حمیدیه، هویزه، رمضان، طریق القدس، ثامن الائمه و محرم خاطره دارد اما...

در دوران دفاع مقدس زنان هم دوش به دوش مردان درپشت جبهه ها وظیفه پشتیبانی و تامین مایحتاج رزمندگان را به صورت خودجوش و مردمی بر عهده داشتند. همسران رزمندگان همواره سکان زندگی را در دست داشته و با نامه های معنوی و پر از امید ، تسلی خاطری برای رزمندگان خط مقدم بودند.

در میان این زنان، شیرزنانی هم بودند که پا را از این فراتر نهاده و در جبهه های نبرد حق علیه باطل همراه با دیگر رزمندگان بر علیه دشمن غاصب می جنگیدند. شاید آنان را نشناسید یا اصلا ندیده باشید ، ولی زنان آزاده و جانباز که گمنام و بی ریا در کنارمان زندگی می کنند خاطرات و شنیده هایی از دوران پر التهاب و تشویش جنگ همراه دارند که تاریخ دیگری از دفاع مقدس را به تصویر می کشد.

آمنه وهاب زاده یکی از این شیرزنان دوران دفاع مقدس است. جانباز 70 درصد شیمیایی که امروز در خانه کوچکی در محله اکباتان تهران زندگی می کند. آن دختر جوان، ورزشکار، تکاور و آرپی جی زن خط مقدم دیروز، امروز به اتکای دستگاه اکسیژن ساز و عصای فلزی اش می تواند در اتاق 12 متری خانه اش قدم بزند. خانه اش با وجود یک لامپ مهتابی تاریک بود و از پنجره هایی که از بیرون غبار آلودگی هوای تهران را در آغوش گرفته بود نوری متصاعد نمی شد. عصایش را به دیوار تکیه داد و روی مبل های راحتی خانه اش که بسیار فرسوده و شکننده شده بودند، نشست.


متولد شهر اردبیل است. آمنه در دوران کودکی به دلیل شغل تجارت پدر همراه با خانواده برای سکونت به شهر سامراء عراق نقل مکان کردند. پدر آمنه به دلیل فعالیتهای سیاسی و انقلابی همیشه با یاران امام خمینی(ره) در کاظمین و نجف در ارتباط بود و این تعاملات در زندگی، تربیت و شخصیت آمنه تاثیر گذار شد.

متن کامل گفتگو با این شیر زن دلاور ایرانی را در پی می خوانید:

خانم وهاب زاده شما در دوران انقلاب فعالیت سیاسی هم داشتید؟

15ساله بودم که پدرم به طرز مشکوکی درعراق به شهادت رسید و من هم به دلیل فعالیتهای ضد شاهنشاهی ایران در عراق از طرف استخبارات رژیم بعث به ایران تبعید شدم. خوشبختانه خواهرم در تهران سکونت داشت و من در منزل ایشان مستقر شدم. بعد از چند روز به من گفتند که باید با آقای عسگراولادی و آقای نعیمی همکاری سیاسی داشته باشم.

یکی از وظایف مهمی که از طرف حزب بر عهده من بود توزیع و نصب به موقع اعلامیه ها و سخنرانیهای حضرت امام بود که چندین بار هم از طرف ساواک دستگیر و زندانی شدم و چون مدرکی نداشتند مرا آزاد کردند. آن دوران به دلیل جوانی و پتانسیلی که داشتم خیلی فعال بودم و درکنار فعالیتهای سیاسی دورههای مختلف امداد و درمان را گذراندم تا بتوانم در راهپیماییها و درگیریها کمک حال زخمی ها باشم.

فعالیتهای شما بعد از پیروزی انقلاب از کجا شروع شد؟

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان با حزب در ارتباط بودم ولی پس از آغاز جنگ تحمیلی به عنوان مسئول تحویل شهدا در بیمارستان امام خمینی(ره) تهران مشغول به کار شدم. این مسئولیت پایدار نبود و پیشنهادات زیادی برای پستهای مهمتر می شد، زیرا درآن بحبوحه انقلاب و جنگ بسیاری از قسمتها و نهادها نیازمند اشخاص انقلابی بود.مسئولان هم براساس تواناییهای من پستهایی اعم از مسئولیت امورخواهران در جهاد سازندگی کرج، مسئول گروه خواهران درستاد نمازجمعه تهران و مسئولیت حفاظت و امنیت خواهران نمازجمعه تهران را بر عهده ام گذاشتند.

قبل از انقلاب بر اثر شکنجه های ساواک کمی زخمی شدم ولی شلاقها تنها کبودی در بدنم به جا گذاشته بود. اولین مجروحیتم بر می گردد به سال 1359 زمانی که مسئولیت حفاظت و امنیت خواهران نماز جمعه تهران را بر عهده داشتم. در یکی از نمازهای جمعه منافقین اقدام به بر هم زدن جمع نمازگزاران کردند و مردم را مورد ضرب و شتم قرار می دادند. من هم که وظیفه نجات جان زنان نماز گذاران را بر عهده داشتم به طرف زنان منافق داخل جمعیت رفتم که یک بلوک سیمانی به پایم پرتاب شد، پایم شکست و روانه بیمارستان شدم.

چگونه وارد جبهه و خط مقدم شدید؟

پتانسیل جوانی، شور انقلابی و حس دفاع از کشور در وجود من نقش بسته بود و زمانی که حضور مردم در جنگ اعلام شد با همان پای شکسته از بیمارستان امام خمینی(ره) تهران به طرف مسجد جامع "واقع در پل سیمان شهرری" به راه افتادم تا از طرف کمیته انقلاب اسلامی به جبهه اعزام شوم. پس از ثبت نام و گذراندن دورههای مختلف نظامی در پادگان جی تهران و همچنین آموزش چهار ماهه دوره هایی اعم از سلاحهای سنگین، رانندگی تانک، عبور از دیوار مرگ، سقوط آزاد، تاکتیکهای رزمی، رزم شب و... به عنوان امداد گر به جبهه جنوب اعزام شدم.

پس از حضور در جبهه مدتی به عنوان امدادگر در بیمارستان پتروشیمی کار امدادی و بهیاری انجام می دادم. در آن لحظات کار پرستاران تنها پرستاری و درمانی نبود ما هم مشاور روانشانس بودیم، هم سنگ صبور رزمندگان و هم نویسنده وصیت نامه ها و حتی خاک تیمم برای رزمندگان مجروح تهیه می کردیم تا نمازشان قضا نشود.

چون به زبانهای عربی وانگلیسی مسلط و دورههای کامل نظامی واطلاعاتی را گذرانده بودم به ماموریتهای برون مرزی اعزام می شدم به خصوص ماموریت به بغداد و شهرهای مختلف عراق. یکبار همراه با شهید حاج ابراهیم همت با یک گروه 6 نفره چریکی ماموریت داشتیم تا از مرز سردشت به طرف کردستان عراق برویم. پس از گذشتن از کوهستانهای صعب العبور به مناطق مین گذاری رسیدیم که شناسایی شدیم. آن زمان کردهای عراقی و ستون پنجم همه جا نفوذ داشتند. چند خمپاره به طرف ما شلیک شد که با برخورد به میدان مین انفجارهای مهیبی را ایجاد کرد که از موج انفجار بیهوش شدم. شهید همت به دلیل مصدومیت من عملیات را متوقف کرد و سریعا به مقر برگشتیم. بعد از آن حادثه من 40 روز در کما بودم.

در مورد شهید چمران باید بگویم: شهید چمران را در جبهه نمی توانستی پیدا کنی چون او همه جا بود. من پس از گذاراندن دوره های چریکی در لبنان یک بار او را در جبهه در حالی که پاهایش مجروح شده بود دیدم. پس از درمانها و پانسمان اولیه با وجود اینکه نیاز به استراحت داشت از جایش بلند شد و به طرف خط مقدم حرکت کرد. حتی یکی از عکسهایم را با شهید چمران بر دیوار یکی از شهرهای جنوبی کشور ترسیم کرده اند.

ماجرای اولین مجروح شدنتان در جبهه؟

اولین مجروحیت من بر می گردد به شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچه های رزمنده شهید شدند. آن شب پس از حمله عراقیها به گروه امدادی بی سیم زدند که آمبولانس اعزام کنند ولی آمبولانس به ماموریت رفته بود. وقتی هم که آمبولانس آمد راننده آنقدر خسته و زخمی بود که نمی توانست دوباره اعزام شود برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه براه افتادم. وقتی به آنجا رسیدم با صحنه تکان دهنده ای روبرو شدم.همه بچه ها شهید شده بودند و آنهایی هم که نفس می کشیدند آنقدر خون زیادی از بدنشان رفته بود که کاری از دست من بر نمی آمد. در این میان یک مجروح خیلی وضعیت وخیمی داشت و من به هر زحمتی بود او را سوار آمبولانس کردم. رزمنده زخمی به زحمت لبهای خشکیده اش را تکان داد و گفت: امدادگر گفتم: بله. بعد گفت: راننده آمبولانس. گفتم بله منم. بعد بیهوش شد. همین لحظه یکی از رزمنده ها که جان سالم به در برده بود و تنها از کتفش خون می آمد جلو آمد و گفت: خواهرم شما به مجروح برسید من رانندگی می کنم.

از بد حادثه راننده آمبولانس مسیر برگشت را فراموش کرد و با وجود اینکه نباید چراغ آمبولانس را در شب روشن کرد این کار را انجام داد. که با روشن شدن چراغ آمبولانس عراقیها ما را به گلوله و خمپاره بستند. آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمی شنیدم فقط احساس کردم شکمم می سوزد. وقتی به بیمارستان پتروشیمی رسیدیم آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردن ما درب آمبولانس را اره کنند. وقتی درب آمبولانس باز شد دکتر گفت: "این خواهر که متعلقات شکمش روی زمین ریخته..." آن وقت بود که بیهوش شدم.

بعد مرا به داخل بیمارستان منتقل کردند و روده هایم را به داخل شکم برگردانده و آن را با یک دستمال بسته بودند. وقتی مرا به اتاق عمل منتقل کردند علائم حیاتی من از کار افتاد و به علت کثرت مجروحین مرا به سرعت به معراج شهدا منتقل کردند.

نمی دانم چند روز طول کشید ولی روزی که می خواستند شهدا را به داخل خودروی حمل شهدا منتقل کنند دیدند مشمعی که مرا داخل آن پیچیده بودند بخار کرده است. سپس مرا به سرعت به داخل بیمارستان منتقل کردند. دوستان حاضر در بیمارستان می گفتند: دکتر وقتی که دوباره شما را دید گفت: چرا دوباره این شهید را اینجا آوردید؟ و مسئولین حمل شهدا گفتند آقای دکتر ایشان زنده اند! پزشکان که خیلی خوشحال شده بودند مرا به اتاق عمل منتقل کردند و امروز در خدمت شما هستم.

وقتی که جانباز شیمیایی آمنه وهاب زاده گلدانهای خانه اش را آب می داد گفت: این گلدانها مرا یاد آن پنج شهیدی می اندازد که بعد از عملیات آنها را در سنگری منفجر شده پیدا کردم. همگی زنده بودند ولی وقتی به هریک آب تعارف می کردم می گفتند اول به دوستم بده تا اینکه وقتی نوبت به پنجمین نفر رسید همگی شهید شدند در حالی که سرهایشان روی شانه یکدیگر بود.

چه زمانی شیمیایی شدید؟

- آن زمان در عملیات والفجر یک که در منطقه فکه انجام شد امدادگر بودم. چند ساعتی از اذان صبح گذشته بود و من در چادر امدادی پانسمان پای یکی از مجروحان را تعویض می کردم که هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران کردند. پس از بمباران به سرعت از چادر بیرون آمده و به عمق منطقه بمباران شده رفتم تا مجروحین را نجات دهم. بوی سیر "گاز خردل شیمیایی" در همه منطقه پخش شده بود. به سرعت ماسکم را زدم ولی وقتی به چادر برگشتم دیدم آن جانبازی که داشتم مداوایش می کردم ماسک ندارد برای همین ماسکم را بر داشتم و به صورت آن مجروح زدم. صورتم و چشمانم خیلی می سوخت و بدنم شروع به خارش کرد و دستانم تاول زد. به طوری که تاولهای روی صورتم آویزان شده بود آنقدر که بیهوش شدم. از آنجا مرا به بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل کردند. یادم هست که آن جانباز در بیمارستان صحرایی فریاد می زد این خواهر جان مرا نجات داد...

چرا خاطراتتان را کتاب نمی کنید؟

- خاطرات زیاد است به نحوی که از طرف وزارت ارشاد سالهاست دارند با من مصاحبه می کنند تا کتاب خاطرات من را چاپ کنند. ولی هنوز خبری نشده است. مثل اینکه گذاشته اند بعد از مرگم چاپ شود تا فروش بیشتری کند.

و اما روز گار بعد از جنگ ؟

- بعد ازپایان دوران دفاع مقدس آموزشهای امدادی خودم را کامل کردم و به جمعیت داوطلبان هلال احمرپیوستم. هرجا ماموریت بود حاضر بودم به خصوص در دوران رحلت حضرت امام که 70 روز مسئولیت امدادی خواهران هلال را بر عهده داشتم. الآن هم در خانه کوچکم زندگی می کنم . البته عضو بسیج محله هستم و در تمام فعالیتهای مسجد مشارکت دارم به خصوص در ایام ماه مبارک رمضان، محرم و فاطمیه. از کسی هم انتظار ندارم. وظیفه ای بوده که انجام دادم. خدا را شکر ...

البته ناگفته نماند که در این مصاحبه خیلی از اتفاقات و خاطراتم را بیان نکردم چون وقت کم بود مثلا ملاقات و خواندن شعر در محضر مقام معظم رهبری، عضویت در ستاد استقبال امام، همراهی با شهیدان صیاد شیرازی، حسن باقری و هزاران اموری که در دوران جوانی انجام دادم. اگربخواهید محاسبه کنید خاطرات حضور من درعملیاتهای آزادسازی خرمشهر، دهلاویه، حصر آبادان، حمیدیه، هویزه، رمضان، طریق القدس، ثامن الائمه و محرم ساعتها ویا شاید به اندازه یک عمر زمان ببرد. به خصوص اگر هم امدادگر باشی، هم تک تیرانداز و هم آر پی جی زن...

عکس و گزارش از سید هادی کسایی زاده

برگرفته از : خبرگزاری مهر

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1116934

http://243.blogfa.com/post-176.aspx

خلاصه ایی از زندگینامه ارد بزرگ

ارد بزرگ Orod Bozorg / Great Orod World Foundation

زندگی نامه و بیوگرافی ارد بزرگ :

ارد بزرگ در شهر مشهد بدنیا آمد پدر او محمد تقی و پدر بزرگش بابا شرکاء ( از بزرگان و ریش سفیدان شهر شیروان در خراسان شمالی ) بوده است . مادرش فاطمه جاهد طبسی است او فرزند یکی از خوانین ایل قشقایی شیراز است که پس از درگیریهای مشروطیت مدتی به شهر طبس می رود و فامیل خویش را به جاهد طبسی تغییر می دهد و در نهایت عازم مشهد می شود . شاید یکی از بیشترین انگیزهای فعالیت های اجتماعی او را عمویش محمد حسین شرکا ( از ریش سفیدان برجسته پیش از انقلاب در شهرستان شیروان ) بوجود آورده باشد .

مسلما باید هر انسان برجسته ایی را استادی شاخص باشد . آنگونه که ارد بزرگ می گوید استاد محمد ابراهیم حمیدی (از دانشمندان و فرهیختگان معاصر) در بالندگی او نقشی بی مانند داشته است .

شهرت ارد بزرگ از دو بعد قابل طرح است نخست به خاطر نظریه قاره کهن اوست ، و دیگر سخنان و پندهای حکیمانه اش است که تقریبا در اکثر سایت های فارسی زبان دیده می شود .

اندیشه های او وجوه مختلفی دارند که قوی ترین وجه آن توجه ویژه اش به اخلاقیات و پاک زیستی انسان است . توجه ویژه ارد به اخلاقیات باعث نمی شود رازهای زندگی مدرن امروز را در نظر نگیرد ، فرآیند و بازده اندیشه خردگرایانه او موجب پیراستن ناراستی هاست .

حوزه فلسفه اجتماعی اش ریشه در سنت ایران باستان دارد می توان او را میهن پرست ترین اندیشمند صد ساله اخیر ایران دانست جایی که می گوید :

ستایش گران میهن ، زنان و مردان آزاده اند .
و یا :
میهن پرستی ، همچون عشق فرزند است به مادر .

در دیگر کشورهای فارسی زبان (افغانستان و تاجیکستان) اندیشه های ارد بزرگ خواستاران بسیار دارد . این مسئله به جوانان و محیط های دانشگاهی ختم نمی شود گاهی در بین سیاستمداران و افراد نام آشنای کشورهای آنها هم می توان کسانی را دید که به جهات مختلف به او دل بسته اند

برگرفته از :
http://243.blogfa.com/post-24.aspx